-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم غمناک
2 فراز همین شاخه های سوخته
3 کدام قناری گل در گلو
4 ندای این پرنده سرگردان را
5 پاسخ خواهد داد
6 به جنگلی از
7 کندههای کبریتی ؟
8 پرنده ای که در آغوش سوسن و نرگس
9 بیضه شکسته
10 چه می داند این صدای زخمی
11 از حنجره بلبلی
12 یا گلوی خراشیده بومی است ؟
13 و این گلوی چاک چاک از نوای زهر
14 میان خرمن نسرین و رازقی
15 چه بخواند
16 که برنیاشوبد آرامش باغ را ؟
17 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم
18 راز
19 بر همین شوره زار و
20 بس
21 خوشتر آنک بخوانم و بخوانم
22 سنگ بر شانه و دلرها
23 واپس نمی نگرم
24 که چه بوده است
25 به پیش نمی نگرم که چه مانده ست
26 می روم و می خوانم
27 و
28 نومیدی خود را
29 به دلشوره نیامده های دوردست غنا می بخشم
30 آن سوی این چکاد چکادهایی است
31 و نفرینیانی چون من
32 سنگ به شانه و آوازخوان فراز می روند
33 یا در نشیب تند
34 سر در پی کولبار نفرین
35 که اینک بازیچه ای شده است
36 هیاهوگر و رقصان
37 شتاب گرفته اند
38 مگر نه
39 آوازشان را می شنوم ؟
40 بکوشم و بلندتر بخوانم ترانه ام را
41 تا غلغله ارکستر عظیم هجاهامان
42 پژواک هول و هیاهو درافکند
43 کوهسار نفرت و نفرین را
44 تا دل در دل خدایان نماند
45 و رگ دررگشان فرو پیچید از غضب
46 واپس نمی نگرم
47 چرا که به ناگزیر باز می گردم
48 سر در
49 پی کولبار نفرینم
50 که اینک بازیچه ای است
51 پندارد بر آب و اثیر می راند
52 و لنگر به جزیره پریزادان می افکند
53 سرودگر جوان
54 که از انسان بریده است
55 و در سفینه علف و آه
56 پارو می
57 کشد
58 نخستین صفیر پاییزی
59 علف را می پژمرد
60 و پاروها را
61 که بال پروانه هاست
62 به باد می دهد
63 و تنها
64 می ماند در کفش
65 آه
66 بر ساعد شرقی ایوانت
67 نیلوفری کاشته ام
68 تا ناقوس بامدادان را بنوازد
69 و به ایوان که در آیی
70 با
71 خوابجامه ببینی
72 آفتاب
73 از شکاف کنده افرایی پیر جوشیده است
74 و خون درخت
75 تا پله های نخستین ایوانت
76 بالا خزیده است
77 بر ساعد غربی ایوانت
78 شقایقی رویانده ام
79 تا هر غروب که شاد بر می گردی از کوچه
80 به زانو درافتی ناگاه
81 و لبانت بلرزد
82 از
83 کلام بر نیامدنی
84 پنداری بر آب و اثیر می رانی
85 که رو برنمی گردانی
86 کناره گمشده را
87 و به هراس که می افتی
88 نمی بینی
89 سایه بلند پر انحنایی را
90 که دنبالت می کند
91 بر آب و به رویا
92 و توفان که برخیزد
93 از آرامجای آب
94 و پارو که به باد رود
95 مثل بال پروانه
96 و به ته رویا که فرو لغزاندت موج ناگهان
97 چشم بازکنی و ببینی بالای سرت
98 سایه را
99 که غمناک لبخند می زند
100 تا شفات بخشد کابوست را
101 روزگاری
102 انتهای جاده ای که به فراز می بردم
103 ابتدای جهان بود
104 بزغاله ای سبکخیز
105 بره ای سفید و سیاه که زنگوله بر علف می کشید و سر به
106 زیر می دوید
107 اسبی خمیده بر قصیل دیرمان
108 که سر بالا می کرد و گوش که می خماند
109 انگار به انتهای جهان نگران می شد
110 زنی جوان به جامه رنگین
111 جوانی با شانه های پهن برهنه
112 که به گندمزار برشته شناور بود
113 جهان ابتدایی چنان خرم و شیرین داشت
114 اما اسب
115 که به
116 انتهای جهان می نگریست
117 مرا به شعاع تیره ای
118 به دیاری ناشناخته فرو می لغزاند
119 که ناگزیری رفتن
120 چون معشوق دیوانه ای بر آستانه اش
121 در انتظارم بود
122 سوار بر شعاع نگاه اسب رفتم
123 تا به انتهای جهان برسم
124 تا به ابتدای شیرین آن فراز شوم
125 اینک باز می گردم از
126 انتهای تلخ جهان
127 و اشتیاق دیدن بزغاله
128 و اسب بور خمیده بر قصیل
129 و زن جوان به جامه رنگین روستا
130 دلهره امن را دوچندان کرده است
131 زنی جوان
132 به جامه جین آبی
133 سوار بر موتورسیکلت
134 به استقبالم می آید
135 نوه کوچکم است
136 و بر کناره راه سیمانی روستایی
137 اینک
138 پالایشگاه
139 دخترکی
140 گلهای رنگارنگ پلاستیکی می فروشد
141 ارکیده و گلایول و سوسن آری
142 و بولدوزری زرد آن سو تر
143 مانند ورزویی مست
144 سر زیر کنده های فرسوده کرده است و به رودخانه می اندازدشان
145 مردی جوان
146 نبیره ام
147 به لباس و کلاه خود ایمنی
148 پیش از سلام می
149 غرد
150 اول قرنطینه نیای بزرگ
151 از انتهای جهان
152 به ابتدای جهان بازگشته ام
153 نه بر شعاع نگاه اسب
154 نه در قرنطینه نبیره ام
155 جایی ایمن
156 نمی یابم
157 به ابتدای جهان
158 از کدام راه کوره توان رفت ای آسمان
159 به آبش می سپرم
160 این کودک شرور
161 که چشم بازنکرده
162 زبان گشاده است
163 به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم
164 قبیله را بر من خواهد شوراند این
165 زبان دراز
166 و مرا نه که خود را
167 به کشتن خواهد داد
168 تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش
169 به آبش می سپارم
170 امید در نجاتش بندم
171 به ساحل دوری آن سوی جهان
172 شاید به تور ماهیگیری افتد
173 بی نوا و شریف
174 و صیادی چالاک بپرورد او را
175 شاید بر آستانه زنی
176 فروافتد
177 بزرگ تبار
178 و بی نطفه شوی
179 تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او
180 طلسم شکن
181 و قلعه گشای دیو برده پریزادان
182 تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود
183 عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند
184 این کودک شرور
185 و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد
186 بهتر که به آبش بسپارم
187 تا به خاک
188 سه مشعل می سوزد
189 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
190 یکی بر مازه اژدهاوش کوه
191 شعله می وزاند
192 دو دیگر
193 به دره و دامنه
194 تا بادام
195 بنان سراسیمه شوند
196 یکی می سوزد
197 تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه
198 و به معده پر جوجه کباب شرکت
199 دو دیگر می سوزند
200 تا آهوان و تیهوها
201 به دره های دوردست بکوچند
202 تا شقایق و مرزنگوش بسوزند
203 تا وحش
204 ایمن نماند در حریم آبادانی
205 یکی می سوزد
206 تا
207 روستایی
208 هوای شیرین کردن نان جوین نکند
209 سه مشعل می سوزد
210 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
211 در روز می سوزند زیر خورشید سوزان
212 و به شب
213 در حوالی جنگل چراغهای نئون
214 سه مشعل
215 نمی سوزند تا چیزی دیده شود
216 بلکه می سوزند
217 تا چیزها دیده نشوند
218 سه
219 مشعل می سوزند
220 در دایره چراغان و آتش
221 تا ظلمات گرداگرد
222 ژرفتر گردد
223 و بازوهای کار و آفرینش
224 چون پروانه های سراسیمه
225 به جانب کانون نور
226 فراخوانده شوند
227 نوری
228 که ظلمت گرداگرد را
229 دامن می زند و ژرفتر می کند
230 روباهی از برکت رنگهای شگفت
231 طاووس پر شکوهی شده در گوشهای از این جهان ؟
232 طاووسی از برکت رنگ های دلارا
233 پا در خور دم یافته
234 در گوشه ای از این جهان ؟
235 مرا چه سود اما
236 که همان شتر صبور بارکشم
237 در وادی سراب ها و دروغ
238 و جز سایه دراز و بی قواره همیشه شلنگ انداز خود
239 تماشاگهی ندارم به سایه روشن صبح و غروب
240 بارم چه کو کنار چه زمرد
241 نه می بینمش نه می خواهم ببینمش
242 و نه احساسش می کنم
243 و سوارم
244 چه
245 امیری برنا و برومند
246 چه حرامی بدنهادی
247 می بینمش و می ستایمش
248 و می برمش بر پشت
249 اگر چه نمی شناسمش
250 چه آموخته ام از روزگار و کار جز این ؟
251 کینه پر آوازه ام ؟
252 یک بار در من بیدار شد
253 غریدم و کف به لب آوردن و هجوم بردم
254 امیر و حرامی هر دو
255 در معرض
256 صاعقه ام بودند
257 و سرانجام
258 آنکه جان بدر برد
259 حرامی بدنهاد بود
260 که اکنون
261 برگرده ام نشسته و می راندم
262 هر سو که خود بخواهد
263 زنم کرمجی بور زیبایی زاییده ؟
264 طاووسی پای در خور دم یافته
265 رئباهی از برکت رنگ ها
266 مرا چه سود اما
267 که بار سنگین
268 چه
269 شوکران چه زمرد
270 بارم
271 و حرامی نابکار سوارم است
272 دیگر سقراط و افعی را
273 از هم تمیز نمی دهم
274 و سراب را
275 به دنبال سایه بی قواره خود
276 می پیمایم
277 مدام
278 مدام
279 مدام
280 اگر به فراز نمی شتابم
281 مپندار که نمی یارمت رسیدن
282 امتناع من از صعود انکار تست
283 تحقیر می کنم بلندایت را
284 زیرا که حقیران تسخیرت می کنند
285 نخستین بیرق را
286 ناتوان ترینان برافراشتند
287 و بیرق ما
288 که سنگین ترین بود و سپیدترین
289 به خون برادرانم آغشته شد
290 به مکر ناجوانمردانه ناتوان ترینان
291 هفت برادر بودیم
292 نخستین را بر هزاره نخست
293 به زیر برف سرخ کفن کردم
294 و ششمین را از هزاره ششم
295 کوتوله ای
296 دشکیش
297 از شیفتگان بلندای تو
298 تا خود بلندتر بنماید
299 از پرتگاه مخوف به زیر افکند
300 هفتمین منم
301 که بیرق را به مغازه ای پنهان کرده ام
302 که لگدمال ناپاکان نشود
303 و خود انزوا گزیده کنارش
304 به پاسداریش
305 و انکار می کنم بلندایت را
306 اما
307 روزی
308 از پناهگاه
309 از هزاره هفتم
310 به بالا خواهم شتافت
311 تا چوبدست های کهنه آویز حقیران را
312 بر کنم و به باد سپارم
313 و بیرق سنگینم را
314 بر بلندای ناچیز تو برافرازم
315 پس آنگاه
316 تو بلندترین چکاد جهان خواهی بود
317 ه یمن بلندای بیرق من
318 ای زمین
319 (اشعار منوچهر آتشی)