خوشا غریب وطن از منوچهر آتشی اشعار پراکنده 32

منوچهر آتشی

منوچهر آتشی

منوچهر آتشی

خوشا غریب وطن باشم و بخوانم غمناک

1 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم غمناک

2 فراز همین شاخه های سوخته

3 کدام قناری گل در گلو

4 ندای این پرنده سرگردان را

5 پاسخ خواهد داد

6 به جنگلی از

7 کندههای کبریتی ؟

8 پرنده ای که در آغوش سوسن و نرگس

9 بیضه شکسته

10 چه می داند این صدای زخمی

11 از حنجره بلبلی

12 یا گلوی خراشیده بومی است ؟

13 و این گلوی چاک چاک از نوای زهر

14 میان خرمن نسرین و رازقی

15 چه بخواند

16 که برنیاشوبد آرامش باغ را ؟

17 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم

18 راز

19 بر همین شوره زار و

20 بس

21 خوشتر آنک بخوانم و بخوانم

22 سنگ بر شانه و دلرها

23 واپس نمی نگرم

24 که چه بوده است

25 به پیش نمی نگرم که چه مانده ست

26 می روم و می خوانم

27 و

28 نومیدی خود را

29 به دلشوره نیامده های دوردست غنا می بخشم

30 آن سوی این چکاد چکادهایی است

31 و نفرینیانی چون من

32 سنگ به شانه و آوازخوان فراز می روند

33 یا در نشیب تند

34 سر در پی کولبار نفرین

35 که اینک بازیچه ای شده است

36 هیاهوگر و رقصان

37 شتاب گرفته اند

38 مگر نه

39 آوازشان را می شنوم ؟

40 بکوشم و بلندتر بخوانم ترانه ام را

41 تا غلغله ارکستر عظیم هجاهامان

42 پژواک هول و هیاهو درافکند

43 کوهسار نفرت و نفرین را

44 تا دل در دل خدایان نماند

45 و رگ دررگشان فرو پیچید از غضب

46 واپس نمی نگرم

47 چرا که به ناگزیر باز می گردم

48 سر در

49 پی کولبار نفرینم

50 که اینک بازیچه ای است

51 پندارد بر آب و اثیر می راند

52 و لنگر به جزیره پریزادان می افکند

53 سرودگر جوان

54 که از انسان بریده است

55 و در سفینه علف و آه

56 پارو می

57 کشد

58 نخستین صفیر پاییزی

59 علف را می پژمرد

60 و پاروها را

61 که بال پروانه هاست

62 به باد می دهد

63 و تنها

64 می ماند در کفش

65 آه

66 بر ساعد شرقی ایوانت

67 نیلوفری کاشته ام

68 تا ناقوس بامدادان را بنوازد

69 و به ایوان که در آیی

70 با

71 خوابجامه ببینی

72 آفتاب

73 از شکاف کنده افرایی پیر جوشیده است

74 و خون درخت

75 تا پله های نخستین ایوانت

76 بالا خزیده است

77 بر ساعد غربی ایوانت

78 شقایقی رویانده ام

79 تا هر غروب که شاد بر می گردی از کوچه

80 به زانو درافتی ناگاه

81 و لبانت بلرزد

82 از

83 کلام بر نیامدنی

84 پنداری بر آب و اثیر می رانی

85 که رو برنمی گردانی

86 کناره گمشده را

87 و به هراس که می افتی

88 نمی بینی

89 سایه بلند پر انحنایی را

90 که دنبالت می کند

91 بر آب و به رویا

92 و توفان که برخیزد

93 از آرامجای آب

94 و پارو که به باد رود

95 مثل بال پروانه

96 و به ته رویا که فرو لغزاندت موج ناگهان

97 چشم بازکنی و ببینی بالای سرت

98 سایه را

99 که غمناک لبخند می زند

100 تا شفات بخشد کابوست را

101 روزگاری

102 انتهای جاده ای که به فراز می بردم

103 ابتدای جهان بود

104 بزغاله ای سبکخیز

105 بره ای سفید و سیاه که زنگوله بر علف می کشید و سر به

106 زیر می دوید

107 اسبی خمیده بر قصیل دیرمان

108 که سر بالا می کرد و گوش که می خماند

109 انگار به انتهای جهان نگران می شد

110 زنی جوان به جامه رنگین

111 جوانی با شانه های پهن برهنه

112 که به گندمزار برشته شناور بود

113 جهان ابتدایی چنان خرم و شیرین داشت

114 اما اسب

115 که به

116 انتهای جهان می نگریست

117 مرا به شعاع تیره ای

118 به دیاری ناشناخته فرو می لغزاند

119 که ناگزیری رفتن

120 چون معشوق دیوانه ای بر آستانه اش

121 در انتظارم بود

122 سوار بر شعاع نگاه اسب رفتم

123 تا به انتهای جهان برسم

124 تا به ابتدای شیرین آن فراز شوم

125 اینک باز می گردم از

126 انتهای تلخ جهان

127 و اشتیاق دیدن بزغاله

128 و اسب بور خمیده بر قصیل

129 و زن جوان به جامه رنگین روستا

130 دلهره امن را دوچندان کرده است

131 زنی جوان

132 به جامه جین آبی

133 سوار بر موتورسیکلت

134 به استقبالم می آید

135 نوه کوچکم است

136 و بر کناره راه سیمانی روستایی

137 اینک

138 پالایشگاه

139 دخترکی

140 گلهای رنگارنگ پلاستیکی می فروشد

141 ارکیده و گلایول و سوسن آری

142 و بولدوزری زرد آن سو تر

143 مانند ورزویی مست

144 سر زیر کنده های فرسوده کرده است و به رودخانه می اندازدشان

145 مردی جوان

146 نبیره ام

147 به لباس و کلاه خود ایمنی

148 پیش از سلام می

149 غرد

150 اول قرنطینه نیای بزرگ

151 از انتهای جهان

152 به ابتدای جهان بازگشته ام

153 نه بر شعاع نگاه اسب

154 نه در قرنطینه نبیره ام

155 جایی ایمن

156 نمی یابم

157 به ابتدای جهان

158 از کدام راه کوره توان رفت ای آسمان

159 به آبش می سپرم

160 این کودک شرور

161 که چشم بازنکرده

162 زبان گشاده است

163 به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم

164 قبیله را بر من خواهد شوراند این

165 زبان دراز

166 و مرا نه که خود را

167 به کشتن خواهد داد

168 تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش

169 به آبش می سپارم

170 امید در نجاتش بندم

171 به ساحل دوری آن سوی جهان

172 شاید به تور ماهیگیری افتد

173 بی نوا و شریف

174 و صیادی چالاک بپرورد او را

175 شاید بر آستانه زنی

176 فروافتد

177 بزرگ تبار

178 و بی نطفه شوی

179 تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او

180 طلسم شکن

181 و قلعه گشای دیو برده پریزادان

182 تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود

183 عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند

184 این کودک شرور

185 و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد

186 بهتر که به آبش بسپارم

187 تا به خاک

188 سه مشعل می سوزد

189 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه

190 یکی بر مازه اژدهاوش کوه

191 شعله می وزاند

192 دو دیگر

193 به دره و دامنه

194 تا بادام

195 بنان سراسیمه شوند

196 یکی می سوزد

197 تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه

198 و به معده پر جوجه کباب شرکت

199 دو دیگر می سوزند

200 تا آهوان و تیهوها

201 به دره های دوردست بکوچند

202 تا شقایق و مرزنگوش بسوزند

203 تا وحش

204 ایمن نماند در حریم آبادانی

205 یکی می سوزد

206 تا

207 روستایی

208 هوای شیرین کردن نان جوین نکند

209 سه مشعل می سوزد

210 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه

211 در روز می سوزند زیر خورشید سوزان

212 و به شب

213 در حوالی جنگل چراغهای نئون

214 سه مشعل

215 نمی سوزند تا چیزی دیده شود

216 بلکه می سوزند

217 تا چیزها دیده نشوند

218 سه

219 مشعل می سوزند

220 در دایره چراغان و آتش

221 تا ظلمات گرداگرد

222 ژرفتر گردد

223 و بازوهای کار و آفرینش

224 چون پروانه های سراسیمه

225 به جانب کانون نور

226 فراخوانده شوند

227 نوری

228 که ظلمت گرداگرد را

229 دامن می زند و ژرفتر می کند

230 روباهی از برکت رنگهای شگفت

231 طاووس پر شکوهی شده در گوشهای از این جهان ؟

232 طاووسی از برکت رنگ های دلارا

233 پا در خور دم یافته

234 در گوشه ای از این جهان ؟

235 مرا چه سود اما

236 که همان شتر صبور بارکشم

237 در وادی سراب ها و دروغ

238 و جز سایه دراز و بی قواره همیشه شلنگ انداز خود

239 تماشاگهی ندارم به سایه روشن صبح و غروب

240 بارم چه کو کنار چه زمرد

241 نه می بینمش نه می خواهم ببینمش

242 و نه احساسش می کنم

243 و سوارم

244 چه

245 امیری برنا و برومند

246 چه حرامی بدنهادی

247 می بینمش و می ستایمش

248 و می برمش بر پشت

249 اگر چه نمی شناسمش

250 چه آموخته ام از روزگار و کار جز این ؟

251 کینه پر آوازه ام ؟

252 یک بار در من بیدار شد

253 غریدم و کف به لب آوردن و هجوم بردم

254 امیر و حرامی هر دو

255 در معرض

256 صاعقه ام بودند

257 و سرانجام

258 آنکه جان بدر برد

259 حرامی بدنهاد بود

260 که اکنون

261 برگرده ام نشسته و می راندم

262 هر سو که خود بخواهد

263 زنم کرمجی بور زیبایی زاییده ؟

264 طاووسی پای در خور دم یافته

265 رئباهی از برکت رنگ ها

266 مرا چه سود اما

267 که بار سنگین

268 چه

269 شوکران چه زمرد

270 بارم

271 و حرامی نابکار سوارم است

272 دیگر سقراط و افعی را

273 از هم تمیز نمی دهم

274 و سراب را

275 به دنبال سایه بی قواره خود

276 می پیمایم

277 مدام

278 مدام

279 مدام

280 اگر به فراز نمی شتابم

281 مپندار که نمی یارمت رسیدن

282 امتناع من از صعود انکار تست

283 تحقیر می کنم بلندایت را

284 زیرا که حقیران تسخیرت می کنند

285 نخستین بیرق را

286 ناتوان ترینان برافراشتند

287 و بیرق ما

288 که سنگین ترین بود و سپیدترین

289 به خون برادرانم آغشته شد

290 به مکر ناجوانمردانه ناتوان ترینان

291 هفت برادر بودیم

292 نخستین را بر هزاره نخست

293 به زیر برف سرخ کفن کردم

294 و ششمین را از هزاره ششم

295 کوتوله ای

296 دشکیش

297 از شیفتگان بلندای تو

298 تا خود بلندتر بنماید

299 از پرتگاه مخوف به زیر افکند

300 هفتمین منم

301 که بیرق را به مغازه ای پنهان کرده ام

302 که لگدمال ناپاکان نشود

303 و خود انزوا گزیده کنارش

304 به پاسداریش

305 و انکار می کنم بلندایت را

306 اما

307 روزی

308 از پناهگاه

309 از هزاره هفتم

310 به بالا خواهم شتافت

311 تا چوبدست های کهنه آویز حقیران را

312 بر کنم و به باد سپارم

313 و بیرق سنگینم را

314 بر بلندای ناچیز تو برافرازم

315 پس آنگاه

316 تو بلندترین چکاد جهان خواهی بود

317 ه یمن بلندای بیرق من

318 ای زمین

319 (اشعار منوچهر آتشی)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر