-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوشتر آنک بخوانم و بخوانم
2 سنگ بر شانه و دلرها
3 واپس نمی نگرم
4 که چه بوده است
5 به پیش نمی نگرم که چه مانده ست
6 می روم و می خوانم
7 و
8 نومیدی خود را
9 به دلشوره نیامده های دوردست غنا می بخشم
10 آن سوی این چکاد چکادهایی است
11 و نفرینیانی چون من
12 سنگ به شانه و آوازخوان فراز می روند
13 یا در نشیب تند
14 سر در پی کولبار نفرین
15 که اینک بازیچه ای شده است
16 هیاهوگر و رقصان
17 شتاب گرفته اند
18 مگر نه
19 آوازشان را می شنوم ؟
20 بکوشم و بلندتر بخوانم ترانه ام را
21 تا غلغله ارکستر عظیم هجاهامان
22 پژواک هول و هیاهو درافکند
23 کوهسار نفرت و نفرین را
24 تا دل در دل خدایان نماند
25 و رگ دررگشان فرو پیچید از غضب
26 واپس نمی نگرم
27 چرا که به ناگزیر باز می گردم
28 سر در
29 پی کولبار نفرینم
30 که اینک بازیچه ای است
31 پندارد بر آب و اثیر می راند
32 و لنگر به جزیره پریزادان می افکند
33 سرودگر جوان
34 که از انسان بریده است
35 و در سفینه علف و آه
36 پارو می
37 کشد
38 نخستین صفیر پاییزی
39 علف را می پژمرد
40 و پاروها را
41 که بال پروانه هاست
42 به باد می دهد
43 و تنها
44 می ماند در کفش
45 آه
46 بر ساعد شرقی ایوانت
47 نیلوفری کاشته ام
48 تا ناقوس بامدادان را بنوازد
49 و به ایوان که در آیی
50 با
51 خوابجامه ببینی
52 آفتاب
53 از شکاف کنده افرایی پیر جوشیده است
54 و خون درخت
55 تا پله های نخستین ایوانت
56 بالا خزیده است
57 بر ساعد غربی ایوانت
58 شقایقی رویانده ام
59 تا هر غروب که شاد بر می گردی از کوچه
60 به زانو درافتی ناگاه
61 و لبانت بلرزد
62 از
63 کلام بر نیامدنی
64 پنداری بر آب و اثیر می رانی
65 که رو برنمی گردانی
66 کناره گمشده را
67 و به هراس که می افتی
68 نمی بینی
69 سایه بلند پر انحنایی را
70 که دنبالت می کند
71 بر آب و به رویا
72 و توفان که برخیزد
73 از آرامجای آب
74 و پارو که به باد رود
75 مثل بال پروانه
76 و به ته رویا که فرو لغزاندت موج ناگهان
77 چشم بازکنی و ببینی بالای سرت
78 سایه را
79 که غمناک لبخند می زند
80 تا شفات بخشد کابوست را
81 روزگاری
82 انتهای جاده ای که به فراز می بردم
83 ابتدای جهان بود
84 بزغاله ای سبکخیز
85 بره ای سفید و سیاه که زنگوله بر علف می کشید و سر به
86 زیر می دوید
87 اسبی خمیده بر قصیل دیرمان
88 که سر بالا می کرد و گوش که می خماند
89 انگار به انتهای جهان نگران می شد
90 زنی جوان به جامه رنگین
91 جوانی با شانه های پهن برهنه
92 که به گندمزار برشته شناور بود
93 جهان ابتدایی چنان خرم و شیرین داشت
94 اما اسب
95 که به
96 انتهای جهان می نگریست
97 مرا به شعاع تیره ای
98 به دیاری ناشناخته فرو می لغزاند
99 که ناگزیری رفتن
100 چون معشوق دیوانه ای بر آستانه اش
101 در انتظارم بود
102 سوار بر شعاع نگاه اسب رفتم
103 تا به انتهای جهان برسم
104 تا به ابتدای شیرین آن فراز شوم
105 اینک باز می گردم از
106 انتهای تلخ جهان
107 و اشتیاق دیدن بزغاله
108 و اسب بور خمیده بر قصیل
109 و زن جوان به جامه رنگین روستا
110 دلهره امن را دوچندان کرده است
111 زنی جوان
112 به جامه جین آبی
113 سوار بر موتورسیکلت
114 به استقبالم می آید
115 نوه کوچکم است
116 و بر کناره راه سیمانی روستایی
117 اینک
118 پالایشگاه
119 دخترکی
120 گلهای رنگارنگ پلاستیکی می فروشد
121 ارکیده و گلایول و سوسن آری
122 و بولدوزری زرد آن سو تر
123 مانند ورزویی مست
124 سر زیر کنده های فرسوده کرده است و به رودخانه می اندازدشان
125 مردی جوان
126 نبیره ام
127 به لباس و کلاه خود ایمنی
128 پیش از سلام می
129 غرد
130 اول قرنطینه نیای بزرگ
131 از انتهای جهان
132 به ابتدای جهان بازگشته ام
133 نه بر شعاع نگاه اسب
134 نه در قرنطینه نبیره ام
135 جایی ایمن
136 نمی یابم
137 به ابتدای جهان
138 از کدام راه کوره توان رفت ای آسمان
139 به آبش می سپرم
140 این کودک شرور
141 که چشم بازنکرده
142 زبان گشاده است
143 به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم
144 قبیله را بر من خواهد شوراند این
145 زبان دراز
146 و مرا نه که خود را
147 به کشتن خواهد داد
148 تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش
149 به آبش می سپارم
150 امید در نجاتش بندم
151 به ساحل دوری آن سوی جهان
152 شاید به تور ماهیگیری افتد
153 بی نوا و شریف
154 و صیادی چالاک بپرورد او را
155 شاید بر آستانه زنی
156 فروافتد
157 بزرگ تبار
158 و بی نطفه شوی
159 تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او
160 طلسم شکن
161 و قلعه گشای دیو برده پریزادان
162 تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود
163 عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند
164 این کودک شرور
165 و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد
166 بهتر که به آبش بسپارم
167 تا به خاک
168 سه مشعل می سوزد
169 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
170 یکی بر مازه اژدهاوش کوه
171 شعله می وزاند
172 دو دیگر
173 به دره و دامنه
174 تا بادام
175 بنان سراسیمه شوند
176 یکی می سوزد
177 تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه
178 و به معده پر جوجه کباب شرکت
179 دو دیگر می سوزند
180 تا آهوان و تیهوها
181 به دره های دوردست بکوچند
182 تا شقایق و مرزنگوش بسوزند
183 تا وحش
184 ایمن نماند در حریم آبادانی
185 یکی می سوزد
186 تا
187 روستایی
188 هوای شیرین کردن نان جوین نکند
189 سه مشعل می سوزد
190 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
191 در روز می سوزند زیر خورشید سوزان
192 و به شب
193 در حوالی جنگل چراغهای نئون
194 سه مشعل
195 نمی سوزند تا چیزی دیده شود
196 بلکه می سوزند
197 تا چیزها دیده نشوند
198 سه
199 مشعل می سوزند
200 در دایره چراغان و آتش
201 تا ظلمات گرداگرد
202 ژرفتر گردد
203 و بازوهای کار و آفرینش
204 چون پروانه های سراسیمه
205 به جانب کانون نور
206 فراخوانده شوند
207 نوری
208 که ظلمت گرداگرد را
209 دامن می زند و ژرفتر می کند
210 روباهی از برکت رنگهای شگفت
211 طاووس پر شکوهی شده در گوشهای از این جهان ؟
212 طاووسی از برکت رنگ های دلارا
213 پا در خور دم یافته
214 در گوشه ای از این جهان ؟
215 مرا چه سود اما
216 که همان شتر صبور بارکشم
217 در وادی سراب ها و دروغ
218 و جز سایه دراز و بی قواره همیشه شلنگ انداز خود
219 تماشاگهی ندارم به سایه روشن صبح و غروب
220 بارم چه کو کنار چه زمرد
221 نه می بینمش نه می خواهم ببینمش
222 و نه احساسش می کنم
223 و سوارم
224 چه
225 امیری برنا و برومند
226 چه حرامی بدنهادی
227 می بینمش و می ستایمش
228 و می برمش بر پشت
229 اگر چه نمی شناسمش
230 چه آموخته ام از روزگار و کار جز این ؟
231 کینه پر آوازه ام ؟
232 یک بار در من بیدار شد
233 غریدم و کف به لب آوردن و هجوم بردم
234 امیر و حرامی هر دو
235 در معرض
236 صاعقه ام بودند
237 و سرانجام
238 آنکه جان بدر برد
239 حرامی بدنهاد بود
240 که اکنون
241 برگرده ام نشسته و می راندم
242 هر سو که خود بخواهد
243 زنم کرمجی بور زیبایی زاییده ؟
244 طاووسی پای در خور دم یافته
245 رئباهی از برکت رنگ ها
246 مرا چه سود اما
247 که بار سنگین
248 چه
249 شوکران چه زمرد
250 بارم
251 و حرامی نابکار سوارم است
252 دیگر سقراط و افعی را
253 از هم تمیز نمی دهم
254 و سراب را
255 به دنبال سایه بی قواره خود
256 می پیمایم
257 مدام
258 مدام
259 مدام
260 اگر به فراز نمی شتابم
261 مپندار که نمی یارمت رسیدن
262 امتناع من از صعود انکار تست
263 تحقیر می کنم بلندایت را
264 زیرا که حقیران تسخیرت می کنند
265 نخستین بیرق را
266 ناتوان ترینان برافراشتند
267 و بیرق ما
268 که سنگین ترین بود و سپیدترین
269 به خون برادرانم آغشته شد
270 به مکر ناجوانمردانه ناتوان ترینان
271 هفت برادر بودیم
272 نخستین را بر هزاره نخست
273 به زیر برف سرخ کفن کردم
274 و ششمین را از هزاره ششم
275 کوتوله ای
276 دشکیش
277 از شیفتگان بلندای تو
278 تا خود بلندتر بنماید
279 از پرتگاه مخوف به زیر افکند
280 هفتمین منم
281 که بیرق را به مغازه ای پنهان کرده ام
282 که لگدمال ناپاکان نشود
283 و خود انزوا گزیده کنارش
284 به پاسداریش
285 و انکار می کنم بلندایت را
286 اما
287 روزی
288 از پناهگاه
289 از هزاره هفتم
290 به بالا خواهم شتافت
291 تا چوبدست های کهنه آویز حقیران را
292 بر کنم و به باد سپارم
293 و بیرق سنگینم را
294 بر بلندای ناچیز تو برافرازم
295 پس آنگاه
296 تو بلندترین چکاد جهان خواهی بود
297 ه یمن بلندای بیرق من
298 ای زمین
299 (اشعار منوچهر آتشی)