خوشتر آنک بخوانم از منوچهر آتشی اشعار پراکنده 33

منوچهر آتشی

منوچهر آتشی

منوچهر آتشی

خوشتر آنک بخوانم و بخوانم

1 خوشتر آنک بخوانم و بخوانم

2 سنگ بر شانه و دلرها

3 واپس نمی نگرم

4 که چه بوده است

5 به پیش نمی نگرم که چه مانده ست

6 می روم و می خوانم

7 و

8 نومیدی خود را

9 به دلشوره نیامده های دوردست غنا می بخشم

10 آن سوی این چکاد چکادهایی است

11 و نفرینیانی چون من

12 سنگ به شانه و آوازخوان فراز می روند

13 یا در نشیب تند

14 سر در پی کولبار نفرین

15 که اینک بازیچه ای شده است

16 هیاهوگر و رقصان

17 شتاب گرفته اند

18 مگر نه

19 آوازشان را می شنوم ؟

20 بکوشم و بلندتر بخوانم ترانه ام را

21 تا غلغله ارکستر عظیم هجاهامان

22 پژواک هول و هیاهو درافکند

23 کوهسار نفرت و نفرین را

24 تا دل در دل خدایان نماند

25 و رگ دررگشان فرو پیچید از غضب

26 واپس نمی نگرم

27 چرا که به ناگزیر باز می گردم

28 سر در

29 پی کولبار نفرینم

30 که اینک بازیچه ای است

31 پندارد بر آب و اثیر می راند

32 و لنگر به جزیره پریزادان می افکند

33 سرودگر جوان

34 که از انسان بریده است

35 و در سفینه علف و آه

36 پارو می

37 کشد

38 نخستین صفیر پاییزی

39 علف را می پژمرد

40 و پاروها را

41 که بال پروانه هاست

42 به باد می دهد

43 و تنها

44 می ماند در کفش

45 آه

46 بر ساعد شرقی ایوانت

47 نیلوفری کاشته ام

48 تا ناقوس بامدادان را بنوازد

49 و به ایوان که در آیی

50 با

51 خوابجامه ببینی

52 آفتاب

53 از شکاف کنده افرایی پیر جوشیده است

54 و خون درخت

55 تا پله های نخستین ایوانت

56 بالا خزیده است

57 بر ساعد غربی ایوانت

58 شقایقی رویانده ام

59 تا هر غروب که شاد بر می گردی از کوچه

60 به زانو درافتی ناگاه

61 و لبانت بلرزد

62 از

63 کلام بر نیامدنی

64 پنداری بر آب و اثیر می رانی

65 که رو برنمی گردانی

66 کناره گمشده را

67 و به هراس که می افتی

68 نمی بینی

69 سایه بلند پر انحنایی را

70 که دنبالت می کند

71 بر آب و به رویا

72 و توفان که برخیزد

73 از آرامجای آب

74 و پارو که به باد رود

75 مثل بال پروانه

76 و به ته رویا که فرو لغزاندت موج ناگهان

77 چشم بازکنی و ببینی بالای سرت

78 سایه را

79 که غمناک لبخند می زند

80 تا شفات بخشد کابوست را

81 روزگاری

82 انتهای جاده ای که به فراز می بردم

83 ابتدای جهان بود

84 بزغاله ای سبکخیز

85 بره ای سفید و سیاه که زنگوله بر علف می کشید و سر به

86 زیر می دوید

87 اسبی خمیده بر قصیل دیرمان

88 که سر بالا می کرد و گوش که می خماند

89 انگار به انتهای جهان نگران می شد

90 زنی جوان به جامه رنگین

91 جوانی با شانه های پهن برهنه

92 که به گندمزار برشته شناور بود

93 جهان ابتدایی چنان خرم و شیرین داشت

94 اما اسب

95 که به

96 انتهای جهان می نگریست

97 مرا به شعاع تیره ای

98 به دیاری ناشناخته فرو می لغزاند

99 که ناگزیری رفتن

100 چون معشوق دیوانه ای بر آستانه اش

101 در انتظارم بود

102 سوار بر شعاع نگاه اسب رفتم

103 تا به انتهای جهان برسم

104 تا به ابتدای شیرین آن فراز شوم

105 اینک باز می گردم از

106 انتهای تلخ جهان

107 و اشتیاق دیدن بزغاله

108 و اسب بور خمیده بر قصیل

109 و زن جوان به جامه رنگین روستا

110 دلهره امن را دوچندان کرده است

111 زنی جوان

112 به جامه جین آبی

113 سوار بر موتورسیکلت

114 به استقبالم می آید

115 نوه کوچکم است

116 و بر کناره راه سیمانی روستایی

117 اینک

118 پالایشگاه

119 دخترکی

120 گلهای رنگارنگ پلاستیکی می فروشد

121 ارکیده و گلایول و سوسن آری

122 و بولدوزری زرد آن سو تر

123 مانند ورزویی مست

124 سر زیر کنده های فرسوده کرده است و به رودخانه می اندازدشان

125 مردی جوان

126 نبیره ام

127 به لباس و کلاه خود ایمنی

128 پیش از سلام می

129 غرد

130 اول قرنطینه نیای بزرگ

131 از انتهای جهان

132 به ابتدای جهان بازگشته ام

133 نه بر شعاع نگاه اسب

134 نه در قرنطینه نبیره ام

135 جایی ایمن

136 نمی یابم

137 به ابتدای جهان

138 از کدام راه کوره توان رفت ای آسمان

139 به آبش می سپرم

140 این کودک شرور

141 که چشم بازنکرده

142 زبان گشاده است

143 به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم

144 قبیله را بر من خواهد شوراند این

145 زبان دراز

146 و مرا نه که خود را

147 به کشتن خواهد داد

148 تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش

149 به آبش می سپارم

150 امید در نجاتش بندم

151 به ساحل دوری آن سوی جهان

152 شاید به تور ماهیگیری افتد

153 بی نوا و شریف

154 و صیادی چالاک بپرورد او را

155 شاید بر آستانه زنی

156 فروافتد

157 بزرگ تبار

158 و بی نطفه شوی

159 تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او

160 طلسم شکن

161 و قلعه گشای دیو برده پریزادان

162 تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود

163 عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند

164 این کودک شرور

165 و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد

166 بهتر که به آبش بسپارم

167 تا به خاک

168 سه مشعل می سوزد

169 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه

170 یکی بر مازه اژدهاوش کوه

171 شعله می وزاند

172 دو دیگر

173 به دره و دامنه

174 تا بادام

175 بنان سراسیمه شوند

176 یکی می سوزد

177 تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه

178 و به معده پر جوجه کباب شرکت

179 دو دیگر می سوزند

180 تا آهوان و تیهوها

181 به دره های دوردست بکوچند

182 تا شقایق و مرزنگوش بسوزند

183 تا وحش

184 ایمن نماند در حریم آبادانی

185 یکی می سوزد

186 تا

187 روستایی

188 هوای شیرین کردن نان جوین نکند

189 سه مشعل می سوزد

190 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه

191 در روز می سوزند زیر خورشید سوزان

192 و به شب

193 در حوالی جنگل چراغهای نئون

194 سه مشعل

195 نمی سوزند تا چیزی دیده شود

196 بلکه می سوزند

197 تا چیزها دیده نشوند

198 سه

199 مشعل می سوزند

200 در دایره چراغان و آتش

201 تا ظلمات گرداگرد

202 ژرفتر گردد

203 و بازوهای کار و آفرینش

204 چون پروانه های سراسیمه

205 به جانب کانون نور

206 فراخوانده شوند

207 نوری

208 که ظلمت گرداگرد را

209 دامن می زند و ژرفتر می کند

210 روباهی از برکت رنگهای شگفت

211 طاووس پر شکوهی شده در گوشهای از این جهان ؟

212 طاووسی از برکت رنگ های دلارا

213 پا در خور دم یافته

214 در گوشه ای از این جهان ؟

215 مرا چه سود اما

216 که همان شتر صبور بارکشم

217 در وادی سراب ها و دروغ

218 و جز سایه دراز و بی قواره همیشه شلنگ انداز خود

219 تماشاگهی ندارم به سایه روشن صبح و غروب

220 بارم چه کو کنار چه زمرد

221 نه می بینمش نه می خواهم ببینمش

222 و نه احساسش می کنم

223 و سوارم

224 چه

225 امیری برنا و برومند

226 چه حرامی بدنهادی

227 می بینمش و می ستایمش

228 و می برمش بر پشت

229 اگر چه نمی شناسمش

230 چه آموخته ام از روزگار و کار جز این ؟

231 کینه پر آوازه ام ؟

232 یک بار در من بیدار شد

233 غریدم و کف به لب آوردن و هجوم بردم

234 امیر و حرامی هر دو

235 در معرض

236 صاعقه ام بودند

237 و سرانجام

238 آنکه جان بدر برد

239 حرامی بدنهاد بود

240 که اکنون

241 برگرده ام نشسته و می راندم

242 هر سو که خود بخواهد

243 زنم کرمجی بور زیبایی زاییده ؟

244 طاووسی پای در خور دم یافته

245 رئباهی از برکت رنگ ها

246 مرا چه سود اما

247 که بار سنگین

248 چه

249 شوکران چه زمرد

250 بارم

251 و حرامی نابکار سوارم است

252 دیگر سقراط و افعی را

253 از هم تمیز نمی دهم

254 و سراب را

255 به دنبال سایه بی قواره خود

256 می پیمایم

257 مدام

258 مدام

259 مدام

260 اگر به فراز نمی شتابم

261 مپندار که نمی یارمت رسیدن

262 امتناع من از صعود انکار تست

263 تحقیر می کنم بلندایت را

264 زیرا که حقیران تسخیرت می کنند

265 نخستین بیرق را

266 ناتوان ترینان برافراشتند

267 و بیرق ما

268 که سنگین ترین بود و سپیدترین

269 به خون برادرانم آغشته شد

270 به مکر ناجوانمردانه ناتوان ترینان

271 هفت برادر بودیم

272 نخستین را بر هزاره نخست

273 به زیر برف سرخ کفن کردم

274 و ششمین را از هزاره ششم

275 کوتوله ای

276 دشکیش

277 از شیفتگان بلندای تو

278 تا خود بلندتر بنماید

279 از پرتگاه مخوف به زیر افکند

280 هفتمین منم

281 که بیرق را به مغازه ای پنهان کرده ام

282 که لگدمال ناپاکان نشود

283 و خود انزوا گزیده کنارش

284 به پاسداریش

285 و انکار می کنم بلندایت را

286 اما

287 روزی

288 از پناهگاه

289 از هزاره هفتم

290 به بالا خواهم شتافت

291 تا چوبدست های کهنه آویز حقیران را

292 بر کنم و به باد سپارم

293 و بیرق سنگینم را

294 بر بلندای ناچیز تو برافرازم

295 پس آنگاه

296 تو بلندترین چکاد جهان خواهی بود

297 ه یمن بلندای بیرق من

298 ای زمین

299 (اشعار منوچهر آتشی)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر