شعر نوش | شعر کهن، شعر نو

شعر امروز
شعر روز

1 عادت طرح شعر آوردند قومی از حرص و بخل گندهٔ خویش

2 نام حکمت همی نهند آنگاه بر خرافات ژاژ ژندهٔ خویش

3 گرگ و خراز این لئیمان‌اند همه دوزنده و درندهٔ خویش

4 انوری پس تو نیز یاد آور طیرگیهای زهرخندهٔ خویش

5 پیش همچون خودی ز سیلی آز سرک پیش درفکندهٔ خویش

6 شکر کن کین زمانش می‌بینی خواجهٔ دیگران و بندهٔ خویش

شعر روز

1 ای امر تو ملک را عنان بگرفته فتراک تو دست آسمان بگرفته

2 روزی بینی سپاه تازندهٔ تو پیروز شد و ملک جهان بگرفته

شعر روز

1 بزرگا سرورا از روی انعام ببخشش فرق کن نیک و بد شعر

2 چو ندهی کاغذ زر شاعرانرا بده آخر بهای کاغد شعر

شعر روز

1 عشق ما را سوی دریا می‌کشد گوییا ما را به مأوا می‌کشد

2 دلبر ما می‌کشد ما را به کش خوش بود دلبر که ما را می‌کشد

3 دل به دست زلف او دادیم و برد و از خیالش سر به سودا می‌کشد

4 عشق سرمست است در کوی مغان عاشقان را خوش به مأوا می‌کشد

5 می‌کشد هر لحظه نقشی در خیال صورتش بر لوح اشیا می‌کشد

6 جذبهٔ او می‌کشد ما را به خود این کرم بین حق تعالی می‌کشد

شعر روز

1 ای که اطفال به گهواره درون از ستمت سور نادیده بجویند همی ماتم را

2 قفسی شد ز تو عالم به همه عالمیان اینت زحمت ز وجود تو بنی‌آدم را

3 وه که تا روز قیامت پی آلایش ملک طاهری از تو نجس‌تر نبود عالم را

شعر روز

فرمود که جانب توقات میباید رفتن که آن طرف گرم سیرست اگر چه انطالیه گرم سیرست امّا آنجا اغلب رومیانند سخن ما را فهم نکنند اگرچه در میان رومیان نیز هستند که فهم می‌کنند. ,

روزی سخن میگفتم میان جماعتی و میان ایشان هم جماعتی کافران بودند در میان سخن میگریستند و متذوقّ میشدند وحالت میکردند، سئوال کرد که ایشان چه فهم کنند و چه دانند این جنس سخن را مسلمانان گزیده از هزار یک فهم میکنند ایشان چه فهم میکردند که میگریستند، فرمد که لازم نیست که نفس این سخن را فهم کنند آنچ اصل این سخنست آن را فهم میکنند آخر همه مقرّند به یگانگی خدا و بآنک خدا خالقست و رازقست و در همه متصرفّ و رجوع بویست و عقاب و عفوازوست، چون این سخن را شنید و این سخن وصف حقسّت و ذکر اوست پس جمله را اضطراب و شوق و ذوق حاصل شود که ازین سخن بوی معشوق و مطلوب ایشان میآید اگر راهها مختلف است امّا مقصد یکیست نمیبینی که راه بکعبه بسیارست بعضی را راه از رومست و بعضی را از شام و بعضی را از عجم و بعضی را از چین و بعضی را از راه دریا از طرف هند و یمن، پس اگر در راهها نظر کنی اختلاف عظیم و مباینت بی حدسّت اماّ چون بمقصود نظر کنی همه متفّقاند و یگانه و همه را درونها بکعبه متفقّ است و درونها را بکعبه ارتباطی و عشقی و محبتی عظیم است که آنجا (هیچ) خلاف نمیگنجد آن تعلقّ نه کفرست ونه ایمان یعنی آن تعلقّ مشوب نیست بآن راههای مختلف که گفتیم چون آنجا رسیدند آن مباحثه و جنگ و اختلاف که در راهها میکردند که این او را میگفت که تو باطلی و کافری و آن دگر این را چنین نماید اما چون بکعبه رسیدند معلوم شد که آن جنگ در راهها بود و مقصودشان یکی بود مثلاً اگر کاسه را جان بودی (بنده) بندهٔ کاسهگر بودی و باوی عشقها باختی اکنون این کاسه را که ساختهاید بعضی میگویند که این را چنین میباید برخوان نهادن و بعضی میگویند که اندرون او را میباید شستن و بعضی می گویند که بیرون او را میباید شستن و بعضی میگویند که مجموع را و بعضی میگویند که حاجت نیست شستن، اختلاف درین چیزهاست اماّ آنک کاسه را (قطعا) خالقی و سازندهٔ هست و از خود نشده است متفّق علیه است و کس را درین هیچ خلاف نیست، ,

آمدیم اکنون آدمیان در اندرون دل از روی باطن محبّ حقّند و طالب اویند و نیاز بدو دارند و چشم داشت هر چیزی ازو دارند و جز وی را بر خود قادر و متصرفّ نمیدانند، این چنین معنی نه کفرست و نه ایمان و آن را در باطن نامی نیست اماّ چون از باطن سوی ناودان زبان آن آب معنی روان شود و افسرده گردد نقش و عبارت شود اینجا نامش کفر و ایمان و نیک و بد شود همچنانک نباتات از زمین میرویند در ابتدای خودصورتی ندارند و چون روی باین عالم میآورند در آغاز کار لطیف و نازک مینماید و سپید رنگ میباید چندین که باین عالم قدم پیش مینهد غلیظ و کثیف (میگردد) و رنگی دیگر میگیرد اماّ چون مؤمن و کافر هم نشینند چون بعبارت چیزی نگویند یگانهاند بر اندیشه گرفت نیست و درون عالم آزادیست زیرا اندیشها لطیفند بریشان حکم نتوان کردن که نَحْنُ نَحْکُمُ بِالظَّاهِرِ وَاللهُّ یَتَوَلَّی السَّرَائِرَآن اندیشها را حق تعالی پدید میآورد در تو تو نتوانی آن را بصد هزار جهد ولاحول از خود دور کردن پس آنچ میگویند که خدا را آلت حاجت نیست نمیبینی که آن تصورّات و اندیشها را در تو چون پدید میآورد بی آلتی و بی قلمی و بی رنگی آن اندیشها چون مرغان هوایی و آهوان وحشیند که ایشان را پیش از آنک بگیری و در قفس محبوس کنی فروختن ایشان از روی شرع روا نباشد زیرا که مقدور تو نیست مرغ هوایی را فروختن زیرا در بیع تسلیم شرط است و چون مقدور تو نیست چه تسلیم کنی، پس اندیشها مادام که در باطند بی نام و نشاناند بریشان نتوان حکم کردن نه بکفر و نه باسلام هیچ قاضی گوید که تو در اندرون چنین اقرار کردی یا چنین بیع کردی یا بیا سوگند بخور که در اندرون چنین اندیشه نکردی نگوید زیرا کس را بر اندرون حکمی نیست اندیشها مرغان هواییند اکنون چون در عبارت آمد این ساعت توان حکم کردن بکفر و اسلام و نیک و بد چنانک اجسام را عالمست تصورّات را عالمست و تخیلّات را عالمست و تو همان را عالمست و حق تعالی ورای همه عالمهاست نه داخل است و نه خارج اکنون تصرّفات حق را درنگر درین تصوّرات که آنها را بی چون و چگونه و بی قلم و آلت مصوّر میکند آخر این خیال یا تصوّر اگر سینه را بشکافی و بطلبی و ذرهّ ذرهّ کنی آن اندیشه را درو نیابی در خون نیابی و در رگ نیابی بالانیابی زیر نیابی در هیچ جزوی نیابی بی جهت و بیچون و چگونه و همچنین نیز بیرون نیابی زیر نیابی در هیچ جزوی نیابی بی جهت و بیچون و چگونه و همچنین نیز بیرون نیابی پس چون تصرفّات او درین تصورّات بدین لطیفیست که بینشانست پس او که آفرینندهٔ این همه است بنگر که او چه بی نشان باشد و چه لطیف باشد چنانکه این قالبها نسبت بمعانی اشخاص کثیفند این معانی لطیف بیچون و چگونه نسبت با لطف باری اجسام و صورند کثیف. ,

4 زپردهها اگر آن روح قدس بنمودی عقول و جان بشر را بدن شمردندی

و حق تعالی در این عالم تصورّات نگنجد ودر هیچ عالمی که اگر در عالم تصورّات بگنجد لازم شود که مصّور برو محیط شود پس او خالق تصورّات نباشد پس معلوم شد که او ورای همه عالمهاست لَقَدْ صَدَقَ اللّهُ رَسُوْلَهُ الرُؤْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُّنَ الْمَسْجِد الْحَرَامَ اِنْ شَاءَ اللّهُ همه میگویند که در کعبه درآییم و بعضی میگویند که ان شاءاللهّ درآییم اینها که استثنا میکنند عاشقانند زیرا که عاشق خود را بر کار و مختار نبیند بر کار معشوق داند پس میگوید که اگر معشوق خواهد در آییم اکنون مسجد الحرام پیش اهل ظاهر آن کعبه است که خلق میروند و پیش عاشقان و خاصان مسجد الحرام وصال حقسّت پس میگویند که اگر حق خواهدبوی برسیم و بدیدار مشرفّ شویم اماّ آنک معشوق بگوید ان شاءاللهّ آن نادرست حکایت آن غریب است. ,

غریبی باید که حکایت غریب بشنود و تواند شنیدن خدا را بندگاناند که ایشان معشوقند و محبوبند حق تعالی طالب ایشانست و هرچ وظیفه عاشقانست او برای ایشان میکند و مینماید همچنانک عاشق میگفت ان شاءاللهّ برسیم حق تعالی برای آن غریب ان شاء اللهّ میگوید اگر بشرح آن مشغول شویم اولیای واصل سررشته گم کنند پس چنین اسرار و احوال را بخلق چون توان گفتن قلم اینجا رسید و سر بشکست یکی اشتر را بر مناره نمیبیند تار موی در دهن اشتر چون بیند آمدیم بحکایت اولّ اکنون آن عاشقان که ان شاءاللهّ میگویند یعنی بر کار معشوقست اگر معشوق خواهد بکعبه درآییم ایشان غرق حقّند آنجا غیر نمیگنجد و یاد غیر حرامست چه جای غیرست که تا خود را محو نکرد آنجا نگنجد لَیْسَ فِی الدَّارِ غَیْرُ اللهّ (دَیَّارٌ) اینک میفرمایند رسوله الرؤیا اکنون این رؤیا خوابهای عاشقان و صادقانست و تعبیرش در آن عالم پدید شود بلک احوال جمله عالم خوابیست تعبیرش در آن جهان پدید شود همچنانک خوابی میبینی که سواری بر اسب بمراد میرسی اسب بمراد چه نسبت دارد و اگر میبینی که بتو درمهای درست دادند تعبیرش آنست که سخنهای درست و نیکو از عالمی بشنوی، درم بسخن چه ماند و اگر بینی که ترا بردار آویختند رئیس قومی شوی دار بریاست و سروری چه ماند همچنین احوال عالم را که گفتیم خوابیست که اَلدُّنْیَا کَحُلُمِ الناّئِم تعبیرهاش در آن عالم دیگر گون باشد که باین نماند آن را معبرّ الهی تعبیر کند زیرا بروهمه مکشوف است چنانک باغبانی که بباغ درآید در درختان نظر کند بی آنک بر سر شاخها میوه بیند حکم کند که این خرماست و آن انجیرست و این نارست و این امرودست و این سیب است. ,

شعر روز

این سوره تنزیل السجده گویند و سورة المضاجع گویند. سی آیت است و سیصد و هشتاد کلمه و هزار و پانصد و هژده حرف. جمله بمکه فرو آمد مگر سه آیت که بمدینه فرو آمد در شأن علی بن ابی طالب (ع) و در شأن ولید بن عقبة بن ابی معیط، بعضی مفسّران گفتند: تَتَجافی‌ جُنُوبُهُمْ تا آخر پنج آیت مدنی است و باقی مکّی و درین سوره منسوخ یک آیت است در آخر سوره فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ بآیت سیف منسوخ گشت. و در بیان فضیلت سوره ابی بن کعب روایت کرد از رسول خدا (ص) قال: من قرأ الم تنزیل اعطی من الاجر کانما احیا لیلة القدر و روی جابر انّ رسول اللَّه (ص) کان لا ینام حتی یقرأ الم تنزیل السجدة و تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ و یقول هما تفضلان کلّ سورة فی القرآن سبعین حسنة فمن قرأهما کتبت له سبعون حسنة و محی عنه سبعون سیّئة و رفع له سبعون درجة. ,

الم تَنْزِیلُ الْکِتابِ ای هذه الحروف تنزیل الکتاب، یعنی منزل من ربّ العالمین لا شکّ فیه. قومی گفتند الم سخنی است بنفس خویش مستقل از ما بعد منفصل، مدح است و ثنا از خداوند عزّ و جلّ مر خود را در ابتداء سوره: الف اشارتست به انا و لام اشارتست باللّه و میم اشارتست با علم ای انا اللَّه اعلم. و ابن عباس تفسیر کرده و برین نیفزوده. قومی گفتند الم قسم است از خداوند جلّ جلاله بجمله حروف تهجی و اختصار را این سه حرف گفت و مراد همه حروف است چنانک کودک را گویند الف با تا نوشت و مراد همه حروف است نه این سه حرف تنها. قسم است از خداوند جلّ جلاله، بجواب کافران و ردّ طعن ایشان که گفتند این قرآن فرا نهاده و ساخته محمد است. اللَّه سوگند یاد فرمود بحروف که کلام اوست و نامهای او که: الذی یتلوا محمد تنزیل الکتاب لا شک فیه عند اهل الاعتبار انّه من ربّ العالمین. ,

و روا باشد که نفی بمعنی نهی باشد ای لا ترتابوا فیه کقوله: فلا رفث و لا فسوق و قیل معنی لا رَیْبَ فِیهِ ای لا کهانة و لا سحر و لا شعر فیه. ,

أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ ام ابتداء کلام تجد تکراره فی مواضع من القرآن. و قیل هو متّصل و تقدیره ا یصدّقون انّه تنزیل من ربّ العالمین أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ ای اختلقه محمد من تلقاء نفسه. کافران میگویند این قرآن ساخته و فرا نهاده محمد است از خویشتن، ربّ العالمین فرمود: بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ ای لیس کما زعموا نه چنان است که ایشان گفتند بلکه این سخن خداوند است، سخنی راست درست بآن فرستاد بتو ای محمد تا تو قریش را بآن آگاه کنی که پیش از تو هیچ آگاه کننده بایشان نیامد، یعنی بعد رفع عیسی و پیش از بعثت محمد و الناس کانوا محجوجین بعیسی لزمتهم حجة اللَّه حتی بعث محمد (ص)، نظیره قوله: وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ، لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ الی الرشاد بانذارک و یرتدعون عن کفرهم. ,

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ ای اللَّه الذی انزل علیک هذا الکتاب هو الذی خلق السماوات السبع و الارضین السبع، وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ کلّ یوم الف سنة، و قیل: فی ستّة ایّام هی الایّام المعتادة، ثُمَّ اسْتَوی‌ عَلَی الْعَرْشِ یعنی فی الیوم السابع و الاستواء فی اللغة العلوّ و الاستقرار و قد ذکرنا وجوهه فیما سبق، ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ ای لا احد یتولّی تدبیرکم فی الدنیا سواه و لا احد یدفع عذابه عن العصاة فی الآخرة لا قویّ بقوته و لا شفیع بمسألته، أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ ا فلا تتعظون و تعتبرون. ,

و قیل ا فلا تعرفونه بعقولکم. ,

شعر روز

1 دلا زعشق مجاز از چه مهر برکندی حقیقتی بکف آور که باز پیوندی

2 بیا که تخم امیدم هنوز در دل هست اگر تو بیخ محبت زریشه برکندی

3 سخن ببزم رقیبان نموده ای آغاز نمک بزخم درونها چرا پراکندی

4 زهر طرف که برندت برآری از نو سر تو ای نهال محبت عجب برومندی

5 در سرای مغان باز باد بر رویم که نیست غم گرم ای آسمان تو در بندی

6 نه ماه راست دهان و نه سرو را رفتار که گفته است که با سرو و ماه مانندی

محبوب ترین شاعران

حافظ شیرازی

( 674 اثر)
قرن : 8

سعدی شیرازی

( 2081 اثر)
قرن : 7

خیام نیشابوری

( 366 اثر)
قرن : 5

نظامی گنجوی

( 406 اثر)
قرن : 6

شهریار

( 192 اثر)
قرن : 14

سنایی غزنوی

( 1818 اثر)
قرن : 5

ایرج میرزا

( 228 اثر)
قرن : 14

عطار نیشابوری

( 5108 اثر)
قرن : 6

پروین اعتصامی

( 227 اثر)
قرن : 14