کنار عکس پیری از منوچهر آتشی اشعار پراکنده 51

منوچهر آتشی

منوچهر آتشی

منوچهر آتشی

کنار عکس پیری من

1 کنار عکس پیری من

2 عکس جوانی پدرم افتاده است

3 از اتفاق

4 این دلپذیرترین مصراعی است

5 که خوانده ام از آن همه خروار حرف

6 این

7 سطر از دو واژه ناهمخوان

8 اما همخون

9 در چرخش مکرر رویایی دور

10 معنای بی نهایت خود را

11 در طیفهای رنگی غمناکی

12 بر نخل روبرویم

13 در آفتاب یگانه کرده اند

14 اینگونه نیست

15 که سایه های زرد پریروز

16 در آبهای آبی امروز

17 ترصیع می شود ؟

18 و ماه بدر

19 در خالی هلال شب اول جا خوش کرده است ؟

20 اینگونه نیست

21 که صبح از خلال خیال پریشان شب می آید

22 و بره با چراغ زنگوله

23 بوهای سبز را رد می گیرد ؟

24 از اتفاق

25 عکس جوانی پدرم

26 کنار عکس پیری من افتاده

27 و روی بی نهایت این مصراع نورانی

28 دو عابر غریب

29 با سایه ای بلند و یگانه

30 آرام دور می شوند

31 سگ را

32 تنها برای گدایان و یاغی ها می بندند

33 زیرا که بوی ارباب ها همیشه یکی است

34 و آشنا

35 از پلکان مداین فرود می آیم

36 نانی نخواسته بودم

37 تنها فروغ فسفری عدل

38 فراز سردر ایوان

39 چشمان زودباورم را

40 فریفته بود

41 و بر کنار دجله

42 آرام و تلخکام قدم می زنم

43 تنها الاغ های فرتوت تن به سللسه ی عدل می سایند

44 تا خارش جرب را لختی فرو نشانند

45 و آنگاه

46 کنج طویله ای و

47 بافه قصیلی

48 روح فقیر آنها را کافی است

49 سگ را

50 تنها برای گدایان و یاغی ها

51 از بند می گشایند

52 وقتی که سنگ را البته بسته باشند

53 زیرا که بوی ارباب ها و الاغ ها همیشه یکی است

54 و آشنای مشام سگ

55 برادرم

56 چرا نمیشناسیم ؟

57 در حیرتم

58 می دانم فرزند مادرمی

59 برادر برادرم

60 و خواهر خواهرم

61 اما

62 نمی شناسم و نمی

63 شناسمت

64 و در حیرتم

65 جانوری گرفتار دور از مامن

66 در قفسی بسیار بزرگ به گذرگاهی

67 میان صداها و چشم های بی عاطفه

68 میان هوس های خام

69 و کودکانی معصوم و ترسان

70 که درس فردای خود را می آموزند

71 رنجاندن و به بند کشاندن را

72 یکی نانی می دهد یکی آتش سیگاری

73 یکی

74 استخوانی و دیگیر لقمه ی زهرآگینی

75 و شلاق

76 که بیرق در اهتزاز این جشن بی امان است

77 تا بیاموزم خویگری را

78 و رقصی را

79 که طبیعتم نیاموخته بود این گونه

80 چه می کنم این جا در این گذرگاه دیوانه

81 کنار برادران دیروزم

82 هم زنجیران امروز

83 و شلاق زنان همیشه ام ؟

84 و این کودکان معصومی

85 که بکارت خود را

86 در لقمه ی هیجانی خام

87 به من و صاحبان تازیانه به دستم می بازند

88 تا نمره های خوب بگیرند

89 خواهرکم ! بمان این بار

90 می شناسمت با من بمان و بیاموز این را

91 تمامی کوششم این است

92 که نطفه ی مقدس وحش را

93 در خویش پنهان دارم

94 و آن قدر اهلی نشوم که فردا

95 خرگوش ها و بلدرچین ها هم

96 نشناسندم

97 ناگهان درختان پارکهای وطن

98 تکاوران سبزپوش دشمن شدند

99 و ما

100 محصور میان برگها و ساقه ها

101 که نیزه و زوبین ها

102 مثل نهال های توفان

103 زده

104 پا در گریز و پا در بند ماندیم

105 چه گذشت ؟ افسوس

106 افسوس سایه ی خنگی و جرعه ی آبی سرد

107 و گذاری فارغ از کوچه باغ ها

108 اما

109 اکنون که تمام درختان وطن دمشنند چه بایدمان کرد ؟

110 آهای ! حاشیه نشینان کتاب ها و اجاق ها

111 ما

112 برای جنگیدن تفنگ نداریم

113 نه

114 برای گفتن دهانی

115 نه برای زیستن سایه ای

116 نه برای مردن گودالی

117 آی ! یای

118 حلاج

119 انگور بود

120 پس از درخت دارش چیدند

121 تا وعده‌اش شراب فراهم شود

122 تاریخ عشق و شورش اندیشه را

123 در عصر جهل هار…

124 عین‌القضات

125 سیب سرخ جوانی بود

126 پس از درخت دارش چیدند

127 تا قصۀ گناه

128 – آمیزش تلخی و شیرینی –

129 در چرخه‌های شعر بگردد… تا ما…

130 امروز نیز

131 با هر فشار ماشه

132 حلاج و عین القضات‌ها

133 مانند برگ پاییزی

134 از شاخسار مصرع‌ها

135 می‌افتند

136 تا…

137 آه ای درخت خسته

138 همسایۀ قدیم سبز

139 تو باز میوه می‌دهی؟

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر