-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به آبش می سپرم
2 این کودک شرور
3 که چشم بازنکرده
4 زبان گشاده است
5 به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم
6 قبیله را بر من خواهد شوراند این
7 زبان دراز
8 و مرا نه که خود را
9 به کشتن خواهد داد
10 تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش
11 به آبش می سپارم
12 امید در نجاتش بندم
13 به ساحل دوری آن سوی جهان
14 شاید به تور ماهیگیری افتد
15 بی نوا و شریف
16 و صیادی چالاک بپرورد او را
17 شاید بر آستانه زنی
18 فروافتد
19 بزرگ تبار
20 و بی نطفه شوی
21 تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او
22 طلسم شکن
23 و قلعه گشای دیو برده پریزادان
24 تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود
25 عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند
26 این کودک شرور
27 و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد
28 بهتر که به آبش بسپارم
29 تا به خاک
30 سه مشعل می سوزد
31 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
32 یکی بر مازه اژدهاوش کوه
33 شعله می وزاند
34 دو دیگر
35 به دره و دامنه
36 تا بادام
37 بنان سراسیمه شوند
38 یکی می سوزد
39 تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه
40 و به معده پر جوجه کباب شرکت
41 دو دیگر می سوزند
42 تا آهوان و تیهوها
43 به دره های دوردست بکوچند
44 تا شقایق و مرزنگوش بسوزند
45 تا وحش
46 ایمن نماند در حریم آبادانی
47 یکی می سوزد
48 تا
49 روستایی
50 هوای شیرین کردن نان جوین نکند
51 سه مشعل می سوزد
52 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
53 در روز می سوزند زیر خورشید سوزان
54 و به شب
55 در حوالی جنگل چراغهای نئون
56 سه مشعل
57 نمی سوزند تا چیزی دیده شود
58 بلکه می سوزند
59 تا چیزها دیده نشوند
60 سه
61 مشعل می سوزند
62 در دایره چراغان و آتش
63 تا ظلمات گرداگرد
64 ژرفتر گردد
65 و بازوهای کار و آفرینش
66 چون پروانه های سراسیمه
67 به جانب کانون نور
68 فراخوانده شوند
69 نوری
70 که ظلمت گرداگرد را
71 دامن می زند و ژرفتر می کند
72 روباهی از برکت رنگهای شگفت
73 طاووس پر شکوهی شده در گوشهای از این جهان ؟
74 طاووسی از برکت رنگ های دلارا
75 پا در خور دم یافته
76 در گوشه ای از این جهان ؟
77 مرا چه سود اما
78 که همان شتر صبور بارکشم
79 در وادی سراب ها و دروغ
80 و جز سایه دراز و بی قواره همیشه شلنگ انداز خود
81 تماشاگهی ندارم به سایه روشن صبح و غروب
82 بارم چه کو کنار چه زمرد
83 نه می بینمش نه می خواهم ببینمش
84 و نه احساسش می کنم
85 و سوارم
86 چه
87 امیری برنا و برومند
88 چه حرامی بدنهادی
89 می بینمش و می ستایمش
90 و می برمش بر پشت
91 اگر چه نمی شناسمش
92 چه آموخته ام از روزگار و کار جز این ؟
93 کینه پر آوازه ام ؟
94 یک بار در من بیدار شد
95 غریدم و کف به لب آوردن و هجوم بردم
96 امیر و حرامی هر دو
97 در معرض
98 صاعقه ام بودند
99 و سرانجام
100 آنکه جان بدر برد
101 حرامی بدنهاد بود
102 که اکنون
103 برگرده ام نشسته و می راندم
104 هر سو که خود بخواهد
105 زنم کرمجی بور زیبایی زاییده ؟
106 طاووسی پای در خور دم یافته
107 رئباهی از برکت رنگ ها
108 مرا چه سود اما
109 که بار سنگین
110 چه
111 شوکران چه زمرد
112 بارم
113 و حرامی نابکار سوارم است
114 دیگر سقراط و افعی را
115 از هم تمیز نمی دهم
116 و سراب را
117 به دنبال سایه بی قواره خود
118 می پیمایم
119 مدام
120 مدام
121 مدام
122 اگر به فراز نمی شتابم
123 مپندار که نمی یارمت رسیدن
124 امتناع من از صعود انکار تست
125 تحقیر می کنم بلندایت را
126 زیرا که حقیران تسخیرت می کنند
127 نخستین بیرق را
128 ناتوان ترینان برافراشتند
129 و بیرق ما
130 که سنگین ترین بود و سپیدترین
131 به خون برادرانم آغشته شد
132 به مکر ناجوانمردانه ناتوان ترینان
133 هفت برادر بودیم
134 نخستین را بر هزاره نخست
135 به زیر برف سرخ کفن کردم
136 و ششمین را از هزاره ششم
137 کوتوله ای
138 دشکیش
139 از شیفتگان بلندای تو
140 تا خود بلندتر بنماید
141 از پرتگاه مخوف به زیر افکند
142 هفتمین منم
143 که بیرق را به مغازه ای پنهان کرده ام
144 که لگدمال ناپاکان نشود
145 و خود انزوا گزیده کنارش
146 به پاسداریش
147 و انکار می کنم بلندایت را
148 اما
149 روزی
150 از پناهگاه
151 از هزاره هفتم
152 به بالا خواهم شتافت
153 تا چوبدست های کهنه آویز حقیران را
154 بر کنم و به باد سپارم
155 و بیرق سنگینم را
156 بر بلندای ناچیز تو برافرازم
157 پس آنگاه
158 تو بلندترین چکاد جهان خواهی بود
159 ه یمن بلندای بیرق من
160 ای زمین
161 (اشعار منوچهر آتشی)