قوله از رشیدالدین میبدی کشف الاسرار و عدة الابرار 5

رشیدالدین میبدی

آثار رشیدالدین میبدی

رشیدالدین میبدی

قوله تعالی: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ» مفسران گفتند مراد باین شی‌ء بارانست، فانّه...

قوله تعالی: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ» مفسران گفتند مراد باین شی‌ء بارانست، فانّه اصل جمیع الاشیاء و به نبات کلّ شی‌ء فالمعنی: و ان من شی‌ء من ارزاق الخلق الّا عندنا خزائنه، جعل خزائن الماء خزائن الثمار و الاشجار و الحبوب لمّا کانت منه. می‌گوید خزینهای آب و باران که اصل همه چیزها است و مایه همه نبات و اثمار بنزدیک ماست یعنی در حکم و فرمان ماست و مقدور ماست و روزی خلق همه در ید ماست و کار همه بتدبیر و تقدیر ماست، متولّی و حافظ ایشان مائیم. و گفته‌اند لفظ خزائن مستعار است و معنی آنست که: الخیر کلّه بید اللَّه، آن گه گفت: «وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» ای معلوم عند اللَّه حدّه و مبلغه، گفته‌اند که این آب آسمانست که از آسمان بفرمان حق در میغ آید، آن گه از میغ بزمین آید، قطرات آن بر شمرده و هنگام آن دانسته، و چند که عدد فرزند آدم و عدد فرزند ابلیس، با باران از آسمان بزیر آیند دانند که هر قطره‌ای کجا بزمین آید و از آن چه روید، و قیل «ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» لا ینقصه و لا یزیده غیر انّه یصرفه الی من شاء حیث شاء کما شاء. می‌گوید باران را در همه سال حدّی و مبلغی معلوم است، اندازه آن دانسته و مقدار آن نام زد کرده که در آن نیفزایند و از آن نکاهند. ,

ابن مسعود ازینجا گفت: لیس ارض بامطر من ارض و لا عام بامطر من عام و لکن اللَّه یقسمه و یقدّره فی الارض کیف شاء عاما ها هنا و عاما ها هنا ثمّ قرأ هذه الآیة. و عن الحکم بن عیینه فی هذه الآیة قال: ما من عام باکثر مطرا من عام و لا اقل و لکنّه یمطر قوم و یحرم آخرون و ربّما کان فی البحر. قال وهب: ثلاثة ما اظنّ یعلمها الّا اللَّه: الرّعد و البرق و الغیث، ما ادری من این هی و ما هی، فقیل له «أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» قال و لا ادری امطر من السّماء علی السّحاب ام خلق فی السّحاب. و عن جعفر بن محمد (ع) عن ابیه عن جدّه انّه قال فی العرش تمثال جمیع ما خلق اللَّه فی البرّ و البحر و هو تأویل قوله: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» «وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ» قرأ حمزة: «و ارسلنا الریح» علی انّه للجنس کالانسان و واحدة اللّواقح لاقحة ای حاملة، یقال لقحت النّاقة فهی لاقح و لاقحة اذا حملت و انّما صفت الرّیاح بذلک لانّها تحمل السّحاب و الماء و لانّ الخیر فیها فکانها حاملة له، ای و ارسلنا الرّیاح حوامل للماء و الخیر. و قیل لواقح فی معنی ملاقح جمع ملقحة و هی الّتی تلقح الشجر و السّحاب کما یلقح الفحل النّاقة. ,

قال ابو بکر بن عیّاش: لا تقطر قطرة من السّحاب الّا بعد ان تعمل الرّیاح الاربع فیه: فالصبا تهیّجه، و الدّبور تلقّحه، و الجنوب تدرّه، و الشمال تقذفه. و عن عبید بن عمیر قال: یبعث اللَّه المبشرة فتقم الارض قمّا ثمّ یبعث اللَّه المثیرة فتثیر السّحاب ثمّ یبعث اللَّه المؤلّفة فتؤلّف السّحاب ثمّ یبعث اللَّه اللّواقح فتلقح الشّجر ثمّ تلا: «وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ». و عن ابی هریرة قال الرّیح الجنوب من الجنّة و هی الرّیاح اللّواقح الّتی ذکرها اللَّه فی کتابه و فیها منافع للنّاس. و قال ابن مسعود: تحمل الرّیاح الماء فتلقح السّحاب و تمرّ به فتدره کما تدرّ الملقحة ثمّ تمطر. و قال ابن عباس تلقح الرّیاح الشّجر و السحاب. ,

«فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ» ای من السّحاب، «ماءً فَأَسْقَیْناکُمُوهُ» ای جعلناه لکم سقیا و فیه حیاتکم. قیل ما تناله الایدی و الدّلاء فهو السّقی و ما لا تناله الایدی و الدلاء فهو الاسقاء «وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِینَ» ای بمانعین ممّن اسقیه لان ذلک بیدی اسقیه من اشاء و امنعه من اشاء. و قیل و ما انتم له بخازنین حافظین فی الارض لولا حفظ اللَّه ایّاه لکم. و قیل لیست خزائنه بایدیکم. و قیل هذا دلیل علی انّ الماء لا یملک الّا محذورا. ,

«وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ» نحیی بالایجاد و نمیت بالافناء، «وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ» اذا مات الخلائق کلّها و لا یبقی حیّ سوانا فنرث الارض و من علیها. ,

«وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ» الی این صاروا و ما ذا لقوا، «وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ» کم یعیشون و متی یموتون و کیف یبلون و کیف یحشرون. میگوید ما دانسته‌ایم گذشتگان پیشینیان از جهانیان و جهانداران که کار و حال ایشان بچه رسید و سرانجام‌شان چه بود و چه دیدند و بچه رسیدند، و دانسته‌ایم پسینیان شما یعنی ایشان که زادند و ایشان که خواهند زاد تا بقیامت که هنوز در پشت پدران‌اند دانسته‌ایم که چند زیند و کی میرند و در گور چند باشند و در قیامت چه بینند و بچه رسند. معنی دیگر «وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ» فی الطاعات و الخیرات «الْمُسْتَأْخِرِینَ» عنها. می‌گوید ایشان که بطاعات و خیرات می‌شتابند و بنیک مردی و نیک عهدی در پیش افتاده‌اند و ایشان که از طاعات و نیکی واپس مانده‌اند همه می‌دانیم و هر کس را بسزای خود جزا دهیم. ابن عباس گفت این آیت در صفوف نماز گران آمده است، قومی نیک مردان صحابه بصف اوّل می‌شتافتند دو معنی را: یکی آنک رسول خدا (ص) بر آن تحریض می‌کرد و وعده ثواب نیکو می‌داد. و دیگر آنک در آخر صفوف بودندی که زنان ایستاده بودندی و نمی‌خواستند که زنان را بینند، مستقدمان ایشانند، و مستأخران قومی بودند که هم در صف آخر ایستادندی و آن گه نظاره آن زنان می‌کردند بوقت رکوع یا بعد از سلام. و فی الخبر انّ بعض المنافقین کان یصلّی فی آخر صفوف الرّجال فاذا رکع و سجد رمق النّساء خلفه بلحظه فنزلت هذه الآیة... ,

معنی آنست که ما مستقدمان در صف اوّل می‌دانیم نیّت ایشان و همّت ایشان و فردا ایشان را بآن ثواب دهیم و مستأخران در صف آخر می‌دانیم آن ریبة که در دل ایشان است یعنی منافقان و فردا ایشان را جزای کردار خود دهیم و لهذا المعنی‌ ,

قال النبی (ص): «خیر صفوف الرجال اولها و شرها آخرها و شر صفوف النساء اولها و خیرها آخرها». ,

«وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ» ای یجمع الاوّل و الآخر یوم القیامة فیریهم اعمالهم و یجزیهم بها، «إِنَّهُ حَکِیمٌ» فی تدبیر خلقه فی احیائهم و اماتتهم، «عَلِیمٌ» بهم و باعمالهم. ,

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ» یعنی آدم، «مِنْ صَلْصالٍ» قال ابن عباس: هو الطّین الیابس. و قال قتاده: ییبس فیصیر له صلصلة و الصّلصلة الصّوت. قال ابو عبیدة: یقال للطّین الیابس صلصال ما لم تأخذه النّار فاذا اخذته النّار فهو فخار، «مِنْ حَمَإٍ» جمع حمأة و هی الطّین بطول جریان الماء علیه فینتن و یسودّ، «مَسْنُونٍ» ای مصبوب لییبس و السّن الصبّ. و قیل مسنون ای متغیّر من حال الحمأة الی حال الصّلصلة. و قیل متغیّر الرّائحة منتن. و قیل المسنون المصوّر اخذ من سنة الوجه و هی صورته و معنی الآیة: خلقنا آدم من طین یابس ذلک الطّین من حماء مصبوب فصار صلصالا. ,

«وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ» قال الحسن و قتاده و مقاتل: هو ابلیس. و قال ابن عباس: آدم ابو البشر و الجان ابو الجنّ و ابلیس ابو الشیاطین و هم لا یموتون الّا مع ابیهم و الجنّ یموتون و منهم کافر و منهم مؤمن، «مِنْ قَبْلُ» ای من قبل آدم، «مِنْ نارِ السَّمُومِ» السّموم الحارّة المحرقة و سمّیت الرّیح الحارّة سموما لدخولها فی المسامّ. و قال الکلبی: هی نار لا دخان لها و الصّواعق تکون فیها و هی بین السّماء و بین الحجاب فاذا احدث اللَّه امرا خرقت الحجاب فهدّت الی ما امرت فالهدّة الّتی تسمعون خرق ذلک الحجاب. و عن ابن عباس قال: کان ابلیس من حیّ من احیاء الملائکة یقال لهم الجنّ خلقوا من نار السّموم من بین الملائکة و خلقت الجنّ الّذین ذکروا فی القرآن: «مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ». و قال ابن مسعود: هذه السّموم جزء من سبعین جزءا من السّموم الّتی خلق منها الجان و تلا: «وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ». ,

«وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ» ای ساخلق، «بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ، فَإِذا سَوَّیْتُهُ» عدّلت صورته و اتممت خلقه، «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» فصار بشرا حیّا، «فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ». بدانک نفخ بر خدای عزّ و جل رواست، فعلیست از افعال او جلّ جلاله، او را هم فعلست و هم قول، در فعل یکتاست و در قول بی همتا، اگر کند یا گوید بر صفت کمال است و از وی سزا، و اگر نکند یا نگوید برفعت کمالست و از عیب جدا، نفخ اضافت با خود کرد و آدم را بآن مشرّف کرد، حیاة آدم بآن حاصل آمد و از ذات باری جلّ جلاله در ذات آدم جزئی نه همچنانک نفخ عیسی (ع) در مرغ روان گشت و از ذات عیسی در مرغ جزئی نه، اهل تأویل گفتند «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» اجریت فیه من روحی المخلوقة. ,

و این نه در اخبار صحاح است و نه در آثار صحابه و سلف و نه گفت مفسران ثقات، تأویل بگذار که تأویل راه بی راهانست و مایه طغیانست، اقرار و تسلیم گوش دار و ظاهر دست بمدار که راه مؤمنانست و اعتقاد سنیان است و نجات در آنست، یقول اللَّه عزّ و جلّ: «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا»، و قال الشافعی (رض): الظاهر املک، قوله: «فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ» یعنی سجود تحیّة و تکرمة، لا سجود صلاة و عادة. ,

«فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِیسَ» الاستثناء صحیح و هو من قوم من الملائکة یقال لهم الجن کما ذکرنا. و قال الحسن الاستثناء منقطع و لم یکن هو من الملائکة و لا طرفة عین. و عن ابن عباس قال: لما خلق اللَّه عزّ و جلّ الملائکة قال: انّی خالق بشرا من طین، فاذا انا خلقته فاسجدوا له، قالوا لا نفعل فارسل علیهم نارا فاحرقتهم، ثمّ خلق ملائکة فقال: انّی خالق بشرا من طین، فاذا انا خلقته فاسجدوا له، قالوا سمعنا و اطعنا الّا ابلیس کان من الکافرین الاوّلین، «أَبی‌ أَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ» امتنع من ان یکون معهم. ,

«قالَ یا إِبْلِیسُ ما لَکَ أَلَّا تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ» موضع آن نصب باسقاط فی، و المعنی مالک فی ان لا تکون مع السّاجدین، ثمّ اظهر العداوة الّتی کان یکتمها فقال: «لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ». ,

«قالَ فَاخْرُجْ مِنْها» من السّماء و قیل من الجنّة، و قیل من صورة الملائکة، «فَإِنَّکَ رَجِیمٌ» ملعون مطرود. و قیل معنی رجیم ای ان حاولت الرّجوع الی السّماء رجمت بالشّهاب کما یرجم الشّیاطین. ,

«وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ» ای لعنة اللَّه و غضبه، «إِلی‌ یَوْمِ الدِّینِ» ای الی یوم مجازاة العباد. ,

«قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی» ای ربّ فاذا اخرجتنی من السّماوات، فاخرنی الی یوم تبعث خلقک من قبورهم، یرید ان ینجو من الموت. ,

19 «قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ» ای ممّن اخر هلاکه. «إِلی‌ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» و هو النفخة الاولی حین یموت الخلق کلّهم.

«قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی» ای بسبب اغوائک ایّای، «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ» لاولاد آدم، الباطل حتی یقعوا فیه، ای ادعوهم بالوسوسة الی المعاصی، «وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ»و لاضلنّهم و احملهم علی عصیانک. ,

«إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» قرأ اهل المدینة و الکوفة و الشّام: بفتح اللام، یعنی الّا من اخلصته لطاعتک و طهرته من الشوائب بتوفیقک فانّه لا سلطان لی علیه. و قرأ الباقون: المخلصین بکسر اللام، یعنی الّا من اخلص لک التوحید و الطاعة، و اکثر هذه الآیات سبق تفسیرها و ما یتعلّق بها. ,

«قالَ هذا صِراطٌ» هذا اشارتست باخلاص بنده و طاعتداری وی میگوید: اخلاص بنده و طریق عبودیّت صراط مستقیم است، «عَلَیَّ» ان بیّنه و اظهره، پیدا کردن و روشن داشتن آن و راه نمودن بآن بر من یعنی که هیچ کس راه راست نیافت مگر بتوفیق و ارشاد من و هیچ کس بطریق عبودیّت و اخلاص نرفت مگر بهدایت و ارادت من. و قیل: معناه الحقّ طریقه علیّ و مرجعه الیّ. ,

و روا باشد که این سخن بر سبیل تهدید رانی چنانک کسی را بیم دهی، گویی: علیّ طریقت آری! راه گذر تو بر منست، تو هر چه خواهی میکن. ,

ربّ العزّه ابلیس را گفت: طریقهم علیّ و مرجعهم الیّ فاجازی کلا باعمالهم بازگشت همگان با من و راه گذر همگان بر من، هر کس را بکردار خود جزا دهم چنانک سزای اوست، و گفته‌اند این تهدید علی الخصوص ابلیس راست، یقول تعالی: «افعل ما شئت فطریقک علی». ,

و قرأ یعقوب: «صِراطٌ عَلَیَّ» بکسر اللام و رفع الیاء، ای صراط عال. ,

باین قراءت معنی آنست که این راهیست بلند، بزرگوار، هموار. ,

«إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ» ای لیس لک قوّة علی قلوب المخلصین من عبادی، ترا بر دلهای مخلصان بندگان من توانی و دست رسی نیست. و روا باشد که باوّل آیت تعلّق دارد، معنی آنست که عهدیست و پیمانی محکم ایشان را بر من که ترا بر ایشان قوّتی و دست رسی نیست. «إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ» ای لیس لک سلطان علی قلوب المؤمنین انّ سلطانک علی قلوب الغاوین الضّالّین الکافرین. ,

عکس نوشته
کامنت
comment