- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ,
روی عن علی بن ابی طالب (ع) قال: «لمّا نزلت بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ضجّت جبال الدّنیا حتّی کنّا نسمع دویّها، و سمعها الکفّار ایضا فقالوا سحر محمد الجبال، فقال النّبیّ (ص) ما من مؤمن موقن یقرءوها الّا سبّحت معه الجبال الّا أنّه لا یسمع». ,
امیر المؤمنین علی (ع) گفت: چون آیت تسمیت فرو آمد، کوههای همه عالم آواز برآوردند بتسبیح، چنان که آواز آن بگوش ما میرسید، و کافران نیز بشنیدند، گفتند: جادویی محمد بغایتی رسید که در کوه نیز اثر کرد، مصطفی (ص) گفت: هیچ مؤمن نخواند این آیت مگر کهکوههای عالم با وی بتسبیح درآید، و خدای را بپاکی و بیعیبی بستاید و ثنا گوید، لکن او نشنود. ,
و در آثار بیارند که اهل هفت آسمان و کرّوبیان و مقرّبان درگاه عزّت پیوسته این آیت خوانند، و اوّل کسی که در زمین بوی فرو آمد آدم (ع) بود، فقال آدم: قد أمن ذرّیّتی العذاب ما داموا علی قراءتها، پس از آدم (ع) بآسمان باز بردند تا بروزگار ابراهیم خلیل (ع)، آن گه بخلیل فرو آمد، و ببرکت آن آتش نمرود بر خلیل خوش گشت، و بر دشمن خویش ظفر یافت. پس بآسمان باز بردند و به موسی کلیم فرو آمد در آن صحف که اللَّه تعالی بوی داد، و موسی (ع) به برکت این آیت فرعون و هامان و لشکر وی را مقهور کرد، و نصرت و ظفر دید، و کار وی راست شد، پس از موسی (ع) با آسمان بردند تا به سلیمان پیغامبر (ع) فرو آمد، و ملوک زمین منقاد سلیمان شدند، و سر بر خط وی نهادند. و رب العالمین فرمود سلیمان را که در اسباط بنی اسرائیل این ندا کن: الا من احبّ منکم ان یسمع امان اللَّه عزّ و جلّ، فلیحضر الی سلیمان فی محراب داود. کس از ایشان بنماند از احبار و زهّاد و عبّاد و عامه ایشان که نه همه حاضر شدند، و سلیمان (ع) بمنبر ابراهیم (ع) بر شد، و این آیت امان بر ایشان خواند یعنی بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. ایشان همه بشنیدند، و شادی کردند، و طرب نمودند، و باتفاق گفتند: «نشهد أنک لرسول اللَّه حقا حقا». پس از سلیمان (ع) بآسمان بردند تا به مسیح (ع) فرو آمد، عیسی بن مریم (ع). و اللَّه تعالی منت بر وی نهاد و گفت: یا ابن العذرا أ تدری ایّ آیة انزلت علیک؟ انزلت علیک آیة الامان، و هی قوله: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. فاکثر من تلاوتها عند قیامک و قعودک و مضجعک و مجیئک و ذهابک و صعودک و هبوطک، فانّه، من وافی یوم القیامة، و فی صحیفته منها ثمانی مائة مرّة، و کان مؤمنا بی، أعتقته من النّار، و ادخلته الجنّة، فلتکن فی افتتاح قراءتک و صلوتک، فانّه من جعلها فی افتتاح قراءته و صلوته، اذا مات علی ذلک لم یرعه منکر و نکیر، و اهوّن علیه سکرات الموت و ضغطة القبر، و کان رحمتی علیه، و افسح له فی قبره، و أنوّر له مدّ بصره، و أخرجه من قبره ابیض الجسم و انور الوجه، و احاسبه حسابا یسیرا، و أثقّل میزانه، و اعطیه النّور التّام علی الصّراط حتّی یدخل به الجنّة. ,
قال عیسی (ع): یا ربّ هذا لی خاصّة؟ قال: لک و لمن اتّبعک و قال بقولک، و هو لأحمد و أمّته من بعدک. قال: فلمّا انقرض الحواریون و من اتّبعهم و جاء الآخرون فضلّوا، و اضلّوا، و بدّلوا، و استبدلوا بالدّین دینا، رفعت عندها آیة الأمان من صدور النصاری، و بقیت فی صدور مسلمی اهل الانجیل مثل بحیرا و أمثاله حتی بعث اللَّه عزّ و جلّ النّبیّ محمدا (ص)، فأنزلت علیه، و کان نزولها علیه فتحا کبیرا عظیما. قال: و حلف ربّ العزّة بعزّته لا یسمّی مؤمن علی شیء الّا بارکت علیه، و لا یقرءوها مؤمن الّا قالت الجنّة: لبّیک! و سعدیک! اللّهم ادخل عبدک هذا فیّ ببسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، و اذا دعت الجنّة لعبد فقد استوجب له دخولها. ,
قال (ص): و انّ امّتی یأتون یوم القیامة و هم یقولون: بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم فتثقّل حسناتهم فی المیزان، فتقول الأمم ما ارجح موازین امّة محمد (ص)؟! فیقول الأنبیاء لهم: لأنّ مبتدأ کلامهم، بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم. ,
یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الآیة... این سوره در مدنیّات شمرند که همه به مدینه فرو آمد در ابتداء هجرت مصطفی (ص)، و بعدد کوفیان صد و هفتاد و شش آیت است، و سه هزار و هفتصد و چهل و پنج کلمت، و شانزده هزار و سی حرف. ,
و در فضیلت این سورة مصطفی (ص) گفت: من قرأ سورة النّساء فکأنّما تصدّق علی کلّ من ورث میراثا، و أعطی من الأجر کمن اشتری محرّرا، و بریء من الشّرک، و کان فی مشیئة اللَّه من الّذین یتجاوز. ,
قوله: یا أَیُّهَا النَّاسُ ایّ اسمی منفرد است میان دو تنبیه، و تکرار تنبیه بر سبیل تأکید است، و تحقیق موعظت. معنی آنست که هان بیدار باشید تا گویم، هان نیوشید پند که میدهم، بپذیرید حکم که میکنم. خداوندا حکم چیست؟ ,
اتَّقُوا رَبَّکُمُ بپرهیزید از خشم خدا بطاعت داری، و فرمان برداری وی. ,
گفتهاند: تقوی سه قسم است: اول از شرک پرهیز کردن، و این تقوی عام است. پس، از معصیت پرهیز کردن، و این تقوی خاص است. پس، از شبهت پرهیز کردن، و این تقوی خاص الخاص است. و مصطفی (ص) را پرسیدند که آل محمد کیست؟ ,
فقال (ص): «کلّ تقیّ، الا انّ اولیائی منکم المتّقون، و لا فضل لأحدکم علی احد الّا بالتّقوی». ,
و در قرآن تقوی است بمعنی توحید، چنان که گفت خدای: وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی، و بمعنی طاعت، چنان که گفت: اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، و بمعنی توبت، چنان که گفت: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا، و بمعنی اخلاص، چنان که گفت: وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ و أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی، و بمعنی حذر، چنان که گفت: وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ. ,
آن گه بخلق خویش بر خود دلالت کرد و گفت: الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ، یعنی آدم، وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها یعنی حوا. مفسّران گفتند: ربّ العزّة آدم (ع) را بیافرید، و آدم خواب بر وی افکند، و از یک استخوان پهلوی وی از جانب چپ حوا را بیافرید، و آدم را از آن هیچ رنج نرسید، که اگر رنج رسیدی بر وی مهربان نبودی، و آن مواصلت و مودّت میان ایشان نپیوستی. و قد قال رب العزّة: وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً، پس چون آدم از خواب بیدار گشت، او را گفتند: این کیست ای آدم؟ جواب داد که: «هذه حوّا یعنی خلقت من شیء حیّ»، گفتند: نام جنس او چیست؟ گفت: «المرأة، لأنّها من المرء خلقت»، و صحّ فی الخبر أنّ النّبیّ (ص) قال: لمّا خلق اللَّه عزّ و جلّ آدم انتزع ضلعا من اضلاعه فخلق منه حوا. ,
وَ بَثَّ ای اظهر و نشر و فرّق، وَ خَلَقَ مِنْها ای من آدم و حوا رِجالًا کَثِیراً وَ نِساءً یقول خلقا کثیرا من رجال و نساء، یقال الف امّة. گفتهاند درین آیت تقدیم و تأخیر است یعنی رجالا و نساء کثیرا، که زنان در جهان از مردان بیشاند، و در خبر است از مصطفی (ص) که در آخر الزّمان زنان چندان باشند که پنجاه زن را یک قیّم بود. بَثَّ در کثرت گویند چیز فراوان را، یقال بثثتک حدیثی، و ابثثتک. ,
وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ مخفف و ممدود قراءت کوفی است، اصل ان تتسائلون، تاء دوم را حذف کردند زیرا که اجتماع دو حرف متقارب گران داشتند. ,
باقی قرّاء تسّائلون خوانند بتشدید سین. و مراد هم تتسائلون است، لکن آن تا که کوفیان حذف کردند اینان در سین مدغم کردند، و ادغام تا در سین نیکو است، زیرا که هر دو از حروف طرف زباناند، و اصول ثنایا، و هر دو مهموساند. ,
وَ الْأَرْحامَ بخفض میم قراءت حمزه است، معطوف بر ضمیر اسم اللَّه، و آن چنانست که عرب گوید: اسألک باللَّه و الرحم، و عطف بر مضمر مجرد و بی اعادت جارّ قومی از نحاة کوفه روا داشتند. و برین معنی بیتها انشاد کردهاند، و بدان استشهاد نموده، و این متداول است میان ایشان، لکن از جهت قیاس ضعفی دارد، زیرا که عرب نگوید مررت به وزید، بی اعادت جار، لکن گوید مررت به و برید، مع اعادة الجار، قال اللَّه تعالی: فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ. باقی قراء وَ الْأَرْحامَ بنصب خوانند، عطفا علی اسم اللَّه تعالی، یعنی فاتّقوا اللَّه فلا تعصوه، و اتّقوا الأرحام فلا تقطعوها. ,
و معنی الآیة: اتّقوا اللَّه الّذی تتسائلون فیما بینکم حوائجکم و حقوقکم به، فیقول بعضکم لبعض: اسئلک باللَّه، انشدک باللَّه. میگوید: بپرهیزید از خشم آن خدای که شما بندگانید، سؤالها که از یکدیگر میکنید، و حقهای یکدیگر که میگزارید، و حاجتها که راست میکنید، بوی و بنام وی میکنید، که یکدیگر را بوقت حاجت میگوئید. اسألک باللَّه، انشدک باللَّه. ,
إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً ای حفیظا لأعمالکم، یسألکم عنها فیما امرکم به، و نهاکم عنه. در قرآن هر جا که کان است به اللَّه پیوسته، معنی آنست که لم یزل، همیشه چنان بود که هست. ,
وَ آتُوا الْیَتامی أَمْوالَهُمْ این در شأن مردی از بنی غطفان آمد که مالی بسیار بنزدیک وی بود از آن برادرزاده وی که یتیم بود، چون آن یتیم بالغ شد مال خویش طلب کرد، این عمّ که قیّم وی بود منع کرد، و آن مال بوی باز نمیداد. ,
هر دو رفتند بترافع بحضرت مصطفی (ص) تا ایشان را حکم کند. ربّ العزّة در شأن ایشان این آیت فرستاد. رسول خدا (ص) بر ایشان خواند. آن عمّ وی گفت «اطعنا اللَّه و اطعنا الرّسول، نعوذ باللَّه من الحوب الکبیر»، و آن مال بتمامی بوی باز داد. آن جوان چون مال بوی باز رسید دست در نهاد، و نهمار در راه خدا هزینه کرد. رسول خدا گفت: ثبت الاجر و بقی الوزر. ,
گفتند: یا رسول اللَّه ثبوت اجر شناختیم، بقاء وزر چه معنی دارد؟ رسول خدا (ص) گفت: ثبت الأجر للغلام، و بقی الوزر علی والده. ,
وَ آتُوا الْیَتامی أَمْوالَهُمْ این خطاب با قیّمان یتیمان است، میگوید: مالهای یتیمان فرا ایشان دهید، ایشان را یتیمان خواند آن روز که مال بایشان میدهند، و ایشان آن روز یتیم نبودند، که بعد از بلوغ یتیم نیست، اما از آن وجه راند که: مال در دست قیّمان بروز یتیمی افتاد. این همچنانست که گفت عزّ و علا: فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ و لا سحر مع السجود، و لکن سمّوا بما کانوا علیه قبل السجود، کذلک هاهنا.وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ الآیة خبیث و طیّب اینجا حرام و حلالست، چنان که جایی دیگر گفت: قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ. و معنی تبدّل آنست که قیّم یتیم اگر در مال یتیم چیزی نیکو دیدی از زر و سیم و جامه و چهارپای، آن را برگرفتی، و بجای آن بدلی نهادی که از آن کمتر بودی، و ردیتر. رب العالمین ایشان را از آن نهی کرد، گفت: وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ. وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلی أَمْوالِکُمْ ای مع اموالکم. ,
إِنَّهُ کانَ حُوباً کَبِیراً این کان وقوع راست در حال، و عرب کان گویند ماضی را، و کان گویند حال را، و کان گویند مستقبل را، و اللَّه جلّ جلاله مستقبل را میگوید: وَ کانَ یَوْماً عَلَی الْکافِرِینَ عَسِیراً. حوب بضم حا اسم است، و حب بفتح، مصدر، حاب یحوب حوبا. و یقال هذا الامر حوب و حوبة و حاب. ,
وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی الآیة معنی آیت آنست که در زمان اول یتیمان را قیّمان بپای میگردند، از آن قیّم بود که یتیمهای را دید با مال بیجمال، مال وی را میخواست که او را بزنی کند، و میترسید که وی را بزنی نگاه نتواند داشت از زشتی صورت وی، و در مال وی رغبت میکرد. این آیت آمد، یعنی که اگر میترسید که با آن یتیمه بداد نتوانید زیست یتیمه را گذارید، و مال وی با وی سپارید، در وقت بلوغ و ایناس رشد، و روید و زن خواهید، خواهید یکی، خواهید دو، خواهید سه، خواهید چهار، کار بر شما فراخ است. آن یتیمه را و مال وی را آزاد دارید. و برین معنی «خفتم» بمعنی «علمتم» است، خوف و خشیت بمعنی علم رواست، چنان که جای دیگر گفت: إِلَّا أَنْ یَخافا، فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیما. فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما، إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ این همه بمعنی علم است. ,
آن گه حقّ زنان و داد ایشان را فرا پیوست، گفت: فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا این خوف ایدر حقیقی است. میگوید اگر ترسی آید که میان ایشان راستی و داد نتوانید که کنید، «فواحدة» یک آزاد زن بزنی کنید، أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ یا آنچه بملک ید فرادست آید، از کنیزکان و بردگان. عرب مملوک را ملک ید خوانند. ,
آن گه نیکو سخنی را آن ید، یمین کردند، امّا قول ابن عباس و سعید جبیر و قتاده و ربیع و ضحاک و سدی در معنی آیت آنست که: در عهد اول از مال یتیمان پرهیز نکردند و تحرّج مینمودند، و کار آن سخت فرا گرفتند بحکم این آیت که: وَ آتُوا الْیَتامی أَمْوالَهُمْ، اما کار زنان سستتر فرا دست گرفتند. از ایشان بسیار بزنی میکردند، و آن گه عدل در آن نگه نمیداشتند. رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد، یعنی که: این زنان در ضعف و عجز همچون یتیماناند، و چنان که یتیمان را حاجت بقیّم است، زنان را نیز حاجت بقیّم است، و چنان که در یتیمان عدل و راستی نگه باید داشت، در زنان هم مینگه باید داشت. چنان که آنجا میترسید و تحرّج میکنید اینجا نیز بترسید و تحرّج کنید، چندان بزنی خواهید که در میان ایشان عدل نگهدارید، دو خواهید یا سه یا چهار، و بر چهار میفزائید. و اگر ترسید که میان این عدد عدل و راستی نگه نتوانید داشت، پس بر یکی اقتصار کنید، یک آزاد زن بزنی کنید، و اگر حق آن یک زن آزاد هم نگه نتوانید داشت پس آزاد زنان را گذارید، و بردگان را گیرید، اگر توانید و یابید، تا شما را خدمت میکنند، و بایشان استمتاع میگیرید، اینست که ربّ العالمین گفت: فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ. ,
امروز اجماع امّت آنست که: آزاد زنان از یکی تا چهار روا است که بزنی. ,
کنند، و بیش از چهار نه. امّا خاصّة رسول خدا (ص) بود بیش از چهار خواستن، هم چنان که وی زن خواستی بی ولی و بی شهود و بیمهر، بلفظ نکاح، یا بلفظ هبت چنان که خواستی، و اگر در منکوحهای رغبت نمودی، بر شوهر آن زن بودی که وی را طلاق دادی، تا رسول خدا بخواستی، پس بیانقضاء عدّت او را خواستی، و هر زن که صحبت رسول کراهیت داشتی، بر رسول واجب بودی که وی را طلاق دادی. این همه خصائص رسول خدا بود در نکاح، و کس را با وی در آن خصائص مشارکت نیست. ,
قوله: مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ پارسی آنست که دوان دوان، و سه ان سه ان، و چهاران چهاران، و عرب ثنای گویند تا بعشار، و این لغت تمیم است و آنچه تنوین در آن نیست دو علامت راست: یکی آنکه نکرت است و الف و لام در آن نه، دیگر آنکه معدولست از جهت خویش که اصل آن اثنین است و ثلاثة و اربعة. ,
ذلِکَ أَدْنی أَلَّا تَعُولُوا لا تعولوا را دو معنی است: یکی لا تجوروا، معنی «عول» زیادتست، و مسأله عول در سهام فرائض از آنست، و دیگر معنی لا تمونوا است. میگوید اگر یک زن بر زنی کنید نزدیکتر بود با آنکه گران مؤنث نبید، و منه ,
قوله (ص): «ابدأ بمن تعول» ,
یعنی بمن تمون، و نام عیال ازین است از بهر آنکه عیال مؤنت مردانند، یقال عال الرّجل و اعال، و فلان معیل یعنی ذو عیال و در اصل «عیال» نام است آن کسی را که داشت وی را کس نبود بپای. ,
و فی الخبر کلکم عیال اللَّه، و أحبکم الی اللَّه احبکم الی عیاله. ,
آن روز که این آیت فرو آمد قیس حارث بر مصطفی (ص) آمد، گفت: یا رسول اللَّه هشت آزاد زن در حبالت و نکاح مناند چه فرمایی؟ رسول خدا (ص) گفت: از ایشان چهار با خود میدار و باقی دست از ایشان بدار. قیس بخانه باز شد هر آنچه نازاینده بود او را گفت: «ادبری»، و او را گسیل کرد و آنچه زاینده بود او را گفت: «اقبلی»، و با خود میداشت. ,
وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً صدقه و صداق کاوین است، و نحلة و نحل عطیّه است، و معنی هر دو لفظ بهم بگفتن آنست که این کاوین بخشیده اللَّه است، و عطاء ویمر این زنان را، یقال نحلتک کذا، فهو لک نحل و نحلة، اذا ضممت النون اسقطت الهاء. و کاوین زنان هر چند سبکتر و کمتر، آن در شرع پسندیدهتر و نیکوتر. ,
مصطفی (ص) گفت: «اعظم النساء برکة اقلّهن مؤنة» ,
و مستحبّ آنست که کاوین به پانصد درم سپید زیادت نکنند، که کاوین زنان مصطفی (ص) چنین بود. روی عن عائشة انّها قالت: کان صداق رسول اللَّه لازواجه اثنتی عشرة اوقیّة و نشأ تدرون ما النشء؟ نصف اوقیّة. ,
و در خبر است که زنی بر مصطفی (ص) آمد، و خود را بر وی عرض کرد، و میخواست که او را زن کند، گفت: یا رسول اللَّه من تن خویش بتو دادم، و در حکم تو کردم، و رای تو در خود پسندیدم. رسول (ص) در وی رغبت نکرد. مردی آنجا حاضر بود، گفت: یا رسول اللَّه او را بزنی بمن ده. رسول (ص) گفت: هیچ چیز هست ترا که بکاوین وی کنی؟ گفت: نه! گفت: و لا خاتم من حدید؟ و نه انگشتری از آهن؟ گفت: نه انگشتری از آهن، لکن این برد که دارم بدو نیم کنم. نیمهای خود برگیرم، و نیمهای بکاوین بوی دهم. رسول (ص) گفت: هل معک من القرآن شیء؟ ,
با تو از قرآن چیزی هست؟ یعنی از آن هیچ میدانی؟ گفت: نعم، آری دانم. رسول (ص) گفت: زوّجتکها بما معک من القرآن، او را بزنی بتو دادم، بآنچه از قرآن میدانی، یعنی که تا او را درآموزی. رسول خدا کاوین وی تعلیم قرآن کرد. این خبر دلیل است که کاوین اگر چه اندک بود در عقد نکاح رواست، که اگر روا نبودی رسول نگفتی: «و لا خاتم من حدید». و نیز دلیل است که بر تعلیم قرآن مزد ستدن و معلّم را بمزد گرفتن رواست. ,
و آنجا که گفت: وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً دلیل است که اگر کاوین بسیار بود هم رواست. امّا اگر در عقد نکاح کاوین مسمّی نکند عقد درست باشد، اما بدخول، مهر المثل واجب شود، و اعتبار مهر المثل، بزنان عصبات است نه بمادر خویش. ,
و روی عن النّبی (ص) قال: من أدان دینا و هو مجمع ان لا یؤدّیه لقی اللَّه عزّ و جلّ سارقا، و من اصدق امرأة صداقا و هو مجمع ان لا یوفّیها ذلک، لقی اللَّه عزّ و جلّ زانیا. ,
و قال (ص): احقّ الشّروط أن یوفّی به ما استحللتم به الفروج. ,
«فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً» نفس اینجا دلست، و نفسا منصوبست بر قطع، و معناه: ان طابت نفوسهنّ لکم عن شیء من الصّداق فوهبن لکم، فَکُلُوهُ ای فخذوه و اقبلوه هَنِیئاً لا اثم فیه، مَرِیئاً لا داء فیه هنیئا فی الدّنیا لا یقضی به علیکم سلطان مریئا فی الآخرة لا یؤاخذکم اللَّه به. هنیء و مریء دو نام است طعامی را که منهضم بود، عاقبت آن پسندیده بی غایلة، و مریء تابع هنیء است، مریء نگویند مگر با هنیء، و هنیء گویند بی مریء یقال: هنّأت الطّعام اهنّئه، و هنأنی الطّعام یهنأنی، و یهنئنی هناء، و هنأنی، و مرأنی یمرأنی. و الهنأ ایضا العطیّة، و الهانیء المعطی، هنأته اهنأه، و اهنئه هنأ ای اعطیته، و هنأت البعیر اهنأه و اهنئه هنأ اذا مسحته بالهناء، و هو ضرب من القطران، و الهنأ النّصرة، هنأته ای نصرته، و استهنأته ای استنصرته. ,
و قال علی بن ابی طالب (ع): اذا اشتکی احدکم شیئا فلیسأل امرأته ثلاثة دراهم من صداقها. و یشتر به عسلا، و لیشربه بماء السّماء، فیجمع اللَّه له الهنیء و المریء و الشّفاء و الماء المبارک. ,
و گفتهاند که: این آیت دلیلست که طعام جوانمردان و سخاوتیان گوارنده و سودمند بود، و خورنده را نوش، که میگوید ایشان چون طعام نهند بخوشدلی و طیب نفس نهند، پس خورنده را هَنِیئاً مَرِیئاً گفت و طعام بخیلان بخلاف این بود، ناگوار و ناسازگار، که ایشان آنچه دهند بتکلّف دهند، نه بطیب نفس، پس آن درد باشد نه درمان. مصطفی (ص) از اینجا گفت: «طعام السخیّ دواء و طعام البخیل داء». ,
قوله تعالی: وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الآیة... ابن عباس گفت: سفیهان اینجا زنان و فرزنداناند. میگوید مال خود که صلاح دنیا و قوام کار و معیشت شما در آن است فردا دست زنان و فرزندان منهید که آن گه زیر دست و محتاج ایشان شوید، بلکه خود میدارید و برایشان نفقه میکنید، و کسوت و رزق و مؤنت ایشان بپای میدارید. ,
وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً ایشان را سخن پسندیده میگویید، یعنی که ببرّ وصلت ایشان را وعده نیکو میدهید، که: ما پس ازین با شما نیکویی کنیم، و عطا دهیم، و نوازیم. و دلیل بر آنکه سفها زنان باشند خبر مصطفی (ص) است، قال: الا انّما خلقت النّار للسّفهاء، یقولها ثلاثا، الا و انّ السّفهاء النّساء الّا امرأة اطاعت قیّمها. ,
و روی: الّا صاحبة القسط و السّراج. القسط الاناء، معناه: الّا المرأة الّتی تقوم علی رأس زوجها، بالاناء من الماء، و السّراج توضّئه. ,
و انس مالک گفت: زنی پیش مصطفی (ص) آمد، گفت: یا رسول اللَّه مادر و پدرم فدای تو باد، یک بار خیری بگوی مر این زنان را که ایشان را سفها نام کردی. ,
رسول خدا گفت: اللَّه تعالی شما را سفها خواند در کتاب خویش. آن زن گفت: ما را ناقصات خواندی، رسول گفت: نقصان شما آن بس که در هر ماهی پنج روز کم یا بیش نماز نکنید. آن گه رسول (ص) دل خوشی ایشان را گفت: شما را از نواخت و کرامت حق آن نه بس است که چون بفرزند بارور شید، مزد شما همچون مزد غازی بود در راه حق، و چون بار فرو نهید ثواب شما چندان بود که ثواب شهیدان، و چون کودک را شیر دهید هم چنان بود که از فرزندان اسماعیل گردنی آزاد کنید. آن گه گفت: این ثواب عظیم مر آن زنان راست که مؤمنات باشند با شکستگی و فروتنی و تواضع، و در بلاها و رنجها شکیبا، و شوهران را سپاس دارنده و خدمت کننده. ,
قومی گفتند: سفها درین آیت یتیمان و معتوهاناند که بر مال ایشان قیّم گماشتهاند، و آنچه اضافت مال با اولیاء کرد با آنکه مال آن سفها است دو معنی را کرد: یکی آنکه جنس مال اضافت با ایشان کرد، و جنس مال آن همه آدمیان است که قوام ایشان بدانست، و معیشت ایشان در آنست، هم چنان که جای دیگر گفت: لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ ای من جنس الآدمیّین. دیگر معنی آنست که: اولیاء قیّمان و مربّیان سفهاءاند، و اموال سفهاء از روی ظاهر در دست و تصرف ایشانست که اولیاءاند، ازین جهت اضافت آن با ایشان کرد. جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً این یا بدل واو است یعنی «قواما» میگوید: آن مال که قوام شماست، یعنی که بآن بپائید، و بآن میتوانید بودن. مدنی و شامی «قیما» خوانند بی الف، و قیم و قیام اینجا بمعنی هر دو یکی است. و گفتهاند: «قیم» جمع قیمتست، و بدین معنی یا هم بدل واوست، لأنّ القیمة اصلها الواو، یقال لها القیمة لأنّها تقوم مقام الشیء، و تقول «قوّمت الشّیء تقویما». و حکی ابو الحسن الاخفش فیه قوما بالواو علی الاصل، و معنی آنست که آن مال که خدای شما را آن، قیمتهای همه چیز کرد، و بجای ایستید همه چیز را. ,
وَ ارْزُقُوهُمْ فِیها میگوید: یتیمان را و معتوهان را روزی میدهید در آن اموال، «فیها» گفت نه «منها»، اشارت است فرا تجارت در مال سفها، تا مایه بجای ماند، اگر منها بودی مال زود بتلف آمدی. و یقرب منه ,
قوله (ص): «من ولّی یتیما و له مال فلیتّجر له بماله، و لا یترکه حتّی تأکله الصّدقة». ,
«و اکسوهم» جدا یاد کرد از بهر آنکه بیشتر رزق در مأکول و معتلف گویند. ,
وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً میگوید: ایشان را سخن خوش گوئید، یعنی که چون مال خویش باز خواهند بیش از ایناس رشد، ایشان را سخن خوش گوئید، گوئید: مال شما است آری تا هنگام آید، «معروفا» ای مستحسنا محمودا. ,