-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روزگاری
2 انتهای جاده ای که به فراز می بردم
3 ابتدای جهان بود
4 بزغاله ای سبکخیز
5 بره ای سفید و سیاه که زنگوله بر علف می کشید و سر به
6 زیر می دوید
7 اسبی خمیده بر قصیل دیرمان
8 که سر بالا می کرد و گوش که می خماند
9 انگار به انتهای جهان نگران می شد
10 زنی جوان به جامه رنگین
11 جوانی با شانه های پهن برهنه
12 که به گندمزار برشته شناور بود
13 جهان ابتدایی چنان خرم و شیرین داشت
14 اما اسب
15 که به
16 انتهای جهان می نگریست
17 مرا به شعاع تیره ای
18 به دیاری ناشناخته فرو می لغزاند
19 که ناگزیری رفتن
20 چون معشوق دیوانه ای بر آستانه اش
21 در انتظارم بود
22 سوار بر شعاع نگاه اسب رفتم
23 تا به انتهای جهان برسم
24 تا به ابتدای شیرین آن فراز شوم
25 اینک باز می گردم از
26 انتهای تلخ جهان
27 و اشتیاق دیدن بزغاله
28 و اسب بور خمیده بر قصیل
29 و زن جوان به جامه رنگین روستا
30 دلهره امن را دوچندان کرده است
31 زنی جوان
32 به جامه جین آبی
33 سوار بر موتورسیکلت
34 به استقبالم می آید
35 نوه کوچکم است
36 و بر کناره راه سیمانی روستایی
37 اینک
38 پالایشگاه
39 دخترکی
40 گلهای رنگارنگ پلاستیکی می فروشد
41 ارکیده و گلایول و سوسن آری
42 و بولدوزری زرد آن سو تر
43 مانند ورزویی مست
44 سر زیر کنده های فرسوده کرده است و به رودخانه می اندازدشان
45 مردی جوان
46 نبیره ام
47 به لباس و کلاه خود ایمنی
48 پیش از سلام می
49 غرد
50 اول قرنطینه نیای بزرگ
51 از انتهای جهان
52 به ابتدای جهان بازگشته ام
53 نه بر شعاع نگاه اسب
54 نه در قرنطینه نبیره ام
55 جایی ایمن
56 نمی یابم
57 به ابتدای جهان
58 از کدام راه کوره توان رفت ای آسمان
59 به آبش می سپرم
60 این کودک شرور
61 که چشم بازنکرده
62 زبان گشاده است
63 به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم
64 قبیله را بر من خواهد شوراند این
65 زبان دراز
66 و مرا نه که خود را
67 به کشتن خواهد داد
68 تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش
69 به آبش می سپارم
70 امید در نجاتش بندم
71 به ساحل دوری آن سوی جهان
72 شاید به تور ماهیگیری افتد
73 بی نوا و شریف
74 و صیادی چالاک بپرورد او را
75 شاید بر آستانه زنی
76 فروافتد
77 بزرگ تبار
78 و بی نطفه شوی
79 تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او
80 طلسم شکن
81 و قلعه گشای دیو برده پریزادان
82 تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود
83 عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند
84 این کودک شرور
85 و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد
86 بهتر که به آبش بسپارم
87 تا به خاک
88 سه مشعل می سوزد
89 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
90 یکی بر مازه اژدهاوش کوه
91 شعله می وزاند
92 دو دیگر
93 به دره و دامنه
94 تا بادام
95 بنان سراسیمه شوند
96 یکی می سوزد
97 تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه
98 و به معده پر جوجه کباب شرکت
99 دو دیگر می سوزند
100 تا آهوان و تیهوها
101 به دره های دوردست بکوچند
102 تا شقایق و مرزنگوش بسوزند
103 تا وحش
104 ایمن نماند در حریم آبادانی
105 یکی می سوزد
106 تا
107 روستایی
108 هوای شیرین کردن نان جوین نکند
109 سه مشعل می سوزد
110 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
111 در روز می سوزند زیر خورشید سوزان
112 و به شب
113 در حوالی جنگل چراغهای نئون
114 سه مشعل
115 نمی سوزند تا چیزی دیده شود
116 بلکه می سوزند
117 تا چیزها دیده نشوند
118 سه
119 مشعل می سوزند
120 در دایره چراغان و آتش
121 تا ظلمات گرداگرد
122 ژرفتر گردد
123 و بازوهای کار و آفرینش
124 چون پروانه های سراسیمه
125 به جانب کانون نور
126 فراخوانده شوند
127 نوری
128 که ظلمت گرداگرد را
129 دامن می زند و ژرفتر می کند
130 روباهی از برکت رنگهای شگفت
131 طاووس پر شکوهی شده در گوشهای از این جهان ؟
132 طاووسی از برکت رنگ های دلارا
133 پا در خور دم یافته
134 در گوشه ای از این جهان ؟
135 مرا چه سود اما
136 که همان شتر صبور بارکشم
137 در وادی سراب ها و دروغ
138 و جز سایه دراز و بی قواره همیشه شلنگ انداز خود
139 تماشاگهی ندارم به سایه روشن صبح و غروب
140 بارم چه کو کنار چه زمرد
141 نه می بینمش نه می خواهم ببینمش
142 و نه احساسش می کنم
143 و سوارم
144 چه
145 امیری برنا و برومند
146 چه حرامی بدنهادی
147 می بینمش و می ستایمش
148 و می برمش بر پشت
149 اگر چه نمی شناسمش
150 چه آموخته ام از روزگار و کار جز این ؟
151 کینه پر آوازه ام ؟
152 یک بار در من بیدار شد
153 غریدم و کف به لب آوردن و هجوم بردم
154 امیر و حرامی هر دو
155 در معرض
156 صاعقه ام بودند
157 و سرانجام
158 آنکه جان بدر برد
159 حرامی بدنهاد بود
160 که اکنون
161 برگرده ام نشسته و می راندم
162 هر سو که خود بخواهد
163 زنم کرمجی بور زیبایی زاییده ؟
164 طاووسی پای در خور دم یافته
165 رئباهی از برکت رنگ ها
166 مرا چه سود اما
167 که بار سنگین
168 چه
169 شوکران چه زمرد
170 بارم
171 و حرامی نابکار سوارم است
172 دیگر سقراط و افعی را
173 از هم تمیز نمی دهم
174 و سراب را
175 به دنبال سایه بی قواره خود
176 می پیمایم
177 مدام
178 مدام
179 مدام
180 اگر به فراز نمی شتابم
181 مپندار که نمی یارمت رسیدن
182 امتناع من از صعود انکار تست
183 تحقیر می کنم بلندایت را
184 زیرا که حقیران تسخیرت می کنند
185 نخستین بیرق را
186 ناتوان ترینان برافراشتند
187 و بیرق ما
188 که سنگین ترین بود و سپیدترین
189 به خون برادرانم آغشته شد
190 به مکر ناجوانمردانه ناتوان ترینان
191 هفت برادر بودیم
192 نخستین را بر هزاره نخست
193 به زیر برف سرخ کفن کردم
194 و ششمین را از هزاره ششم
195 کوتوله ای
196 دشکیش
197 از شیفتگان بلندای تو
198 تا خود بلندتر بنماید
199 از پرتگاه مخوف به زیر افکند
200 هفتمین منم
201 که بیرق را به مغازه ای پنهان کرده ام
202 که لگدمال ناپاکان نشود
203 و خود انزوا گزیده کنارش
204 به پاسداریش
205 و انکار می کنم بلندایت را
206 اما
207 روزی
208 از پناهگاه
209 از هزاره هفتم
210 به بالا خواهم شتافت
211 تا چوبدست های کهنه آویز حقیران را
212 بر کنم و به باد سپارم
213 و بیرق سنگینم را
214 بر بلندای ناچیز تو برافرازم
215 پس آنگاه
216 تو بلندترین چکاد جهان خواهی بود
217 ه یمن بلندای بیرق من
218 ای زمین
219 (اشعار منوچهر آتشی)