پشت این خانه از منوچهر آتشی اشعار پراکنده 31

منوچهر آتشی

منوچهر آتشی

منوچهر آتشی

پشت این خانه حکایت جاریست

1 پشت این خانه حکایت جاریست

2 نیست بی رهگذری ، کوچه خمار

3 هرزه مستی است برون رفته ز خویش

4 می کشاند تن خود بر دیوار

5 آنچنانست که گویی بر دوش

6 سایه اش می برد او را هر سو

7 نه تلاشی است به سنگین قدمش تا جایی

8 نه صدایی است از او

9 در خیالش که ندانم به کدامین قریه است

10 خانه ها سوخته اینک شاید

11 قصر ها ریخته شاید در شب

12 شاید از اوج یکی کوه بلند

13 بیرقش بال برابر گذران می ساید

14 دودش انگیخته می گردد با ریزش شب

15 دره می سازد هولش در پیش

16 مست و بیزار و خموش

17 می رود کفر اندیش

18 در کف پنجره ای نیست چراغ

19 که جهد در رگ گرمش هوسی

20 یا بخندد به فریبی موهوم

21 یا بخواند به تمنای کسی

22 می برد هر طرف این گمشده را

23 کوچه ی خالی و خاموش و سیاه

24 وای از این گردش بیهوده چو باد

25 آه از این کستی بی عربده آه

26 شهر خاموشان یغما زده است

27 کوچه ها را نچرد چشمی از پنجره ای

28 نامه ای را ندهد دستی پنهان به کسی

29 ساز شعری نگشاید گره از حنجره ای

30 یک دریچه نگشوده است به شب

31 تا اتاقی نفسی تازه کشد

32 تا نسیمی چو رسد از ره دشت

33 در ، ز خوابی خوش ، خمیازه کشد

34 پشت در پشت هم انداخته اند

35 خانه ها با هم قهرند افسوس

36 شب فروپاشد خاکستر صبح

37 بادها زنده ی شهرند افسوس

38 مست آواره به ویرانه ی صبح

39 پای دیواری افتاده به خواب

40 خون خشکیده به پیشانی اوست

41 با لبش مانده است اندیشه ی آب

42 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم غمناک

43 فراز همین شاخه های سوخته

44 کدام قناری گل در گلو

45 ندای این پرنده سرگردان را

46 پاسخ خواهد داد

47 به جنگلی از

48 کندههای کبریتی ؟

49 پرنده ای که در آغوش سوسن و نرگس

50 بیضه شکسته

51 چه می داند این صدای زخمی

52 از حنجره بلبلی

53 یا گلوی خراشیده بومی است ؟

54 و این گلوی چاک چاک از نوای زهر

55 میان خرمن نسرین و رازقی

56 چه بخواند

57 که برنیاشوبد آرامش باغ را ؟

58 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم

59 راز

60 بر همین شوره زار و

61 بس

62 خوشتر آنک بخوانم و بخوانم

63 سنگ بر شانه و دلرها

64 واپس نمی نگرم

65 که چه بوده است

66 به پیش نمی نگرم که چه مانده ست

67 می روم و می خوانم

68 و

69 نومیدی خود را

70 به دلشوره نیامده های دوردست غنا می بخشم

71 آن سوی این چکاد چکادهایی است

72 و نفرینیانی چون من

73 سنگ به شانه و آوازخوان فراز می روند

74 یا در نشیب تند

75 سر در پی کولبار نفرین

76 که اینک بازیچه ای شده است

77 هیاهوگر و رقصان

78 شتاب گرفته اند

79 مگر نه

80 آوازشان را می شنوم ؟

81 بکوشم و بلندتر بخوانم ترانه ام را

82 تا غلغله ارکستر عظیم هجاهامان

83 پژواک هول و هیاهو درافکند

84 کوهسار نفرت و نفرین را

85 تا دل در دل خدایان نماند

86 و رگ دررگشان فرو پیچید از غضب

87 واپس نمی نگرم

88 چرا که به ناگزیر باز می گردم

89 سر در

90 پی کولبار نفرینم

91 که اینک بازیچه ای است

92 پندارد بر آب و اثیر می راند

93 و لنگر به جزیره پریزادان می افکند

94 سرودگر جوان

95 که از انسان بریده است

96 و در سفینه علف و آه

97 پارو می

98 کشد

99 نخستین صفیر پاییزی

100 علف را می پژمرد

101 و پاروها را

102 که بال پروانه هاست

103 به باد می دهد

104 و تنها

105 می ماند در کفش

106 آه

107 بر ساعد شرقی ایوانت

108 نیلوفری کاشته ام

109 تا ناقوس بامدادان را بنوازد

110 و به ایوان که در آیی

111 با

112 خوابجامه ببینی

113 آفتاب

114 از شکاف کنده افرایی پیر جوشیده است

115 و خون درخت

116 تا پله های نخستین ایوانت

117 بالا خزیده است

118 بر ساعد غربی ایوانت

119 شقایقی رویانده ام

120 تا هر غروب که شاد بر می گردی از کوچه

121 به زانو درافتی ناگاه

122 و لبانت بلرزد

123 از

124 کلام بر نیامدنی

125 پنداری بر آب و اثیر می رانی

126 که رو برنمی گردانی

127 کناره گمشده را

128 و به هراس که می افتی

129 نمی بینی

130 سایه بلند پر انحنایی را

131 که دنبالت می کند

132 بر آب و به رویا

133 و توفان که برخیزد

134 از آرامجای آب

135 و پارو که به باد رود

136 مثل بال پروانه

137 و به ته رویا که فرو لغزاندت موج ناگهان

138 چشم بازکنی و ببینی بالای سرت

139 سایه را

140 که غمناک لبخند می زند

141 تا شفات بخشد کابوست را

142 روزگاری

143 انتهای جاده ای که به فراز می بردم

144 ابتدای جهان بود

145 بزغاله ای سبکخیز

146 بره ای سفید و سیاه که زنگوله بر علف می کشید و سر به

147 زیر می دوید

148 اسبی خمیده بر قصیل دیرمان

149 که سر بالا می کرد و گوش که می خماند

150 انگار به انتهای جهان نگران می شد

151 زنی جوان به جامه رنگین

152 جوانی با شانه های پهن برهنه

153 که به گندمزار برشته شناور بود

154 جهان ابتدایی چنان خرم و شیرین داشت

155 اما اسب

156 که به

157 انتهای جهان می نگریست

158 مرا به شعاع تیره ای

159 به دیاری ناشناخته فرو می لغزاند

160 که ناگزیری رفتن

161 چون معشوق دیوانه ای بر آستانه اش

162 در انتظارم بود

163 سوار بر شعاع نگاه اسب رفتم

164 تا به انتهای جهان برسم

165 تا به ابتدای شیرین آن فراز شوم

166 اینک باز می گردم از

167 انتهای تلخ جهان

168 و اشتیاق دیدن بزغاله

169 و اسب بور خمیده بر قصیل

170 و زن جوان به جامه رنگین روستا

171 دلهره امن را دوچندان کرده است

172 زنی جوان

173 به جامه جین آبی

174 سوار بر موتورسیکلت

175 به استقبالم می آید

176 نوه کوچکم است

177 و بر کناره راه سیمانی روستایی

178 اینک

179 پالایشگاه

180 دخترکی

181 گلهای رنگارنگ پلاستیکی می فروشد

182 ارکیده و گلایول و سوسن آری

183 و بولدوزری زرد آن سو تر

184 مانند ورزویی مست

185 سر زیر کنده های فرسوده کرده است و به رودخانه می اندازدشان

186 مردی جوان

187 نبیره ام

188 به لباس و کلاه خود ایمنی

189 پیش از سلام می

190 غرد

191 اول قرنطینه نیای بزرگ

192 از انتهای جهان

193 به ابتدای جهان بازگشته ام

194 نه بر شعاع نگاه اسب

195 نه در قرنطینه نبیره ام

196 جایی ایمن

197 نمی یابم

198 به ابتدای جهان

199 از کدام راه کوره توان رفت ای آسمان

200 به آبش می سپرم

201 این کودک شرور

202 که چشم بازنکرده

203 زبان گشاده است

204 به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم

205 قبیله را بر من خواهد شوراند این

206 زبان دراز

207 و مرا نه که خود را

208 به کشتن خواهد داد

209 تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش

210 به آبش می سپارم

211 امید در نجاتش بندم

212 به ساحل دوری آن سوی جهان

213 شاید به تور ماهیگیری افتد

214 بی نوا و شریف

215 و صیادی چالاک بپرورد او را

216 شاید بر آستانه زنی

217 فروافتد

218 بزرگ تبار

219 و بی نطفه شوی

220 تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او

221 طلسم شکن

222 و قلعه گشای دیو برده پریزادان

223 تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود

224 عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند

225 این کودک شرور

226 و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد

227 بهتر که به آبش بسپارم

228 تا به خاک

229 سه مشعل می سوزد

230 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه

231 یکی بر مازه اژدهاوش کوه

232 شعله می وزاند

233 دو دیگر

234 به دره و دامنه

235 تا بادام

236 بنان سراسیمه شوند

237 یکی می سوزد

238 تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه

239 و به معده پر جوجه کباب شرکت

240 دو دیگر می سوزند

241 تا آهوان و تیهوها

242 به دره های دوردست بکوچند

243 تا شقایق و مرزنگوش بسوزند

244 تا وحش

245 ایمن نماند در حریم آبادانی

246 یکی می سوزد

247 تا

248 روستایی

249 هوای شیرین کردن نان جوین نکند

250 سه مشعل می سوزد

251 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه

252 در روز می سوزند زیر خورشید سوزان

253 و به شب

254 در حوالی جنگل چراغهای نئون

255 سه مشعل

256 نمی سوزند تا چیزی دیده شود

257 بلکه می سوزند

258 تا چیزها دیده نشوند

259 سه

260 مشعل می سوزند

261 در دایره چراغان و آتش

262 تا ظلمات گرداگرد

263 ژرفتر گردد

264 و بازوهای کار و آفرینش

265 چون پروانه های سراسیمه

266 به جانب کانون نور

267 فراخوانده شوند

268 نوری

269 که ظلمت گرداگرد را

270 دامن می زند و ژرفتر می کند

271 روباهی از برکت رنگهای شگفت

272 طاووس پر شکوهی شده در گوشهای از این جهان ؟

273 طاووسی از برکت رنگ های دلارا

274 پا در خور دم یافته

275 در گوشه ای از این جهان ؟

276 مرا چه سود اما

277 که همان شتر صبور بارکشم

278 در وادی سراب ها و دروغ

279 و جز سایه دراز و بی قواره همیشه شلنگ انداز خود

280 تماشاگهی ندارم به سایه روشن صبح و غروب

281 بارم چه کو کنار چه زمرد

282 نه می بینمش نه می خواهم ببینمش

283 و نه احساسش می کنم

284 و سوارم

285 چه

286 امیری برنا و برومند

287 چه حرامی بدنهادی

288 می بینمش و می ستایمش

289 و می برمش بر پشت

290 اگر چه نمی شناسمش

291 چه آموخته ام از روزگار و کار جز این ؟

292 کینه پر آوازه ام ؟

293 یک بار در من بیدار شد

294 غریدم و کف به لب آوردن و هجوم بردم

295 امیر و حرامی هر دو

296 در معرض

297 صاعقه ام بودند

298 و سرانجام

299 آنکه جان بدر برد

300 حرامی بدنهاد بود

301 که اکنون

302 برگرده ام نشسته و می راندم

303 هر سو که خود بخواهد

304 زنم کرمجی بور زیبایی زاییده ؟

305 طاووسی پای در خور دم یافته

306 رئباهی از برکت رنگ ها

307 مرا چه سود اما

308 که بار سنگین

309 چه

310 شوکران چه زمرد

311 بارم

312 و حرامی نابکار سوارم است

313 دیگر سقراط و افعی را

314 از هم تمیز نمی دهم

315 و سراب را

316 به دنبال سایه بی قواره خود

317 می پیمایم

318 مدام

319 مدام

320 مدام

321 اگر به فراز نمی شتابم

322 مپندار که نمی یارمت رسیدن

323 امتناع من از صعود انکار تست

324 تحقیر می کنم بلندایت را

325 زیرا که حقیران تسخیرت می کنند

326 نخستین بیرق را

327 ناتوان ترینان برافراشتند

328 و بیرق ما

329 که سنگین ترین بود و سپیدترین

330 به خون برادرانم آغشته شد

331 به مکر ناجوانمردانه ناتوان ترینان

332 هفت برادر بودیم

333 نخستین را بر هزاره نخست

334 به زیر برف سرخ کفن کردم

335 و ششمین را از هزاره ششم

336 کوتوله ای

337 دشکیش

338 از شیفتگان بلندای تو

339 تا خود بلندتر بنماید

340 از پرتگاه مخوف به زیر افکند

341 هفتمین منم

342 که بیرق را به مغازه ای پنهان کرده ام

343 که لگدمال ناپاکان نشود

344 و خود انزوا گزیده کنارش

345 به پاسداریش

346 و انکار می کنم بلندایت را

347 اما

348 روزی

349 از پناهگاه

350 از هزاره هفتم

351 به بالا خواهم شتافت

352 تا چوبدست های کهنه آویز حقیران را

353 بر کنم و به باد سپارم

354 و بیرق سنگینم را

355 بر بلندای ناچیز تو برافرازم

356 پس آنگاه

357 تو بلندترین چکاد جهان خواهی بود

358 ه یمن بلندای بیرق من

359 ای زمین

360 (اشعار منوچهر آتشی)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر