بر کنده ی تمام از منوچهر آتشی اشعار پراکنده 23

منوچهر آتشی

آثار منوچهر آتشی

منوچهر آتشی

بر کنده ی تمام درختان جنگلی

1 بر کنده ی تمام درختان جنگلی

2 نام ترا به ناخن برکندم

3 اکنون ترا تمام درختان

4 با نام می شناسند

5 نام ترا به گرده ی گور و گوزن

6 با ناخن پلنگان بنوشتم

7 اکنون ترا تمام پلنگان کوه ها

8 اکنون ترا تمام گوزنان زردموی

9 با نام می شناسند

10 دیگر

11 نام ترا تمام درختان

12 گاه بهار زمزمه خواهند کرد

13 و مرغ های خوشخوان

14 صبح بهار نام ترا

15 به جوجه های کوچک خود یاد خواهند داد

16 ای بی خیال مانده ز من، دوست

17 دیگر ترا زمین و زمان

18 از برکت جنون نجیب من

19 با نام می شناسند

20 ای آهوی رمنده ی صحرای خاطره

21 در واپسین غروب بهار

22 نام مرا به خاطر بسپار

23 منوچهر آتشی

24 فرصتی ای مرگ

25 تا برای آخرین بار

26 بربطم را بردارم

27 و در این کوچه های مرده

28 بنوازم و بخوانم به شور

29 دوشم آهنگی

30 به رویا

31 بر عاطفه نازل شده است

32 که به ضرب گام هایش

33 مرده را زنده تواند کرد

34 و دل های نومید را

35 در کاسه طنبوری

36 به زیر پنجره ها خواهد کشاند

37 از جگری یگانه با نهاد جهان

38 آوازی بر آید

39 که کور را بینا کند

40 تا ببیند ذات دهشت را

41 در جامه ها

42 و جان ها

43 که شنیده بود به رویای کورانه

44 و ندیده بود تا امروز

45 تا ببیند خود را

46 میان زخم ها و اهانت و ترحم

47 که لمس کرده بود و ندیده بود تا امروز

48 فرصتی ای مرگ

49 تا بربط دارم

50 و آخرین نوبت را

51 به کوچه ها بزنم

52 کورها را بینا

53 و بینایان را

54 دیوانه کنم

55 منوچهر آتشی

56 صدای تو

57 از سایه سوی نیستان می آید

58 و گل می دهد در هیاهوی باران

59 صدایت

60 یکی نرگس نوشکفته است

61 که از پشت رگبار می ایستد روبروی نگاهم

62 و عطری هوسناک بالا می آید در آهم

63 تو میگویی و لاله می روید از سنگ

64 تو می گویی و غنچه می جوشد از چوب

65 تو می گویی و تازه می روید از خشک

66 تو می گویی و زنده می خیزد از مرگ

67 صدای تو از سایه سار نیستان می آید

68 و گل می دهد از گل زخمی بعد رگبار

69 و در آب می ایستد روبروی نگاهم

70 صدای تو می بارد و زنده ام من

71 (اشعار منوچهر آتشی)

72 یاد داری چه شبی بود ؟

73 باد گرم نفس من

74 ساقه ی بازوی شفاف ترا می آزرد ؟

75 و اندکی آنسوتر

76 جوی اندام تو در کوچه ی تاریک

77 ماهی چشم مرا می برد ؟

78 یاد داری چه شبی بود ؟

79 غرق آن بستر شبنم زده پشت بام

80 هوش بسپرده به رویای کبوتر های بقعه ی دور

81 خیره در آبی ژرف بی درد ؟

82 و آن طرف دور از ما در حاشیه ی جنگل شب

83 یاد داری چه هراس انگیز

84 گرگ خاکستری ابری

85 کشته ی میش سفید ماه را می خورد ؟

86 یاد داری چه شبی بود ؟

87 منوچهر آتشی

88 خوابیده ای کنار من

89 آرام مثل خواب

90 خواب کدام خوب ترا می برد چنین

91 مثل گلی سفید شناور به روی آب ؟

92 در پشت پلک های تو باغی ست

93 می بینم

94 باغی پر از پرنده و پرواز و جست و خیز

95 در پشت سینه تو دلی می تپد به شور

96 می شنوم

97 نزدیک کرده با تو هر آرزوی دور

98 پیش تو باز کرده هر بسته عزیز

99 رگ های آبی تو در متن مات پوست

100 دنباله های نازک اندیشه دل است

101 در نوک پنجه های تو نبضان تند خون

102 در گوش کودکی که هنوز

103 پر جست و خیز ماهی نازاب خون تست

104 تکبیر زندگی کیست

105 خوابیده ای کنار من آرام مثل خواب

106 خواب تو باغ خاطره ها و خیال هاست

107 می دانم

108 اما بگو

109 آب کدام خوب ترا می برد چنین

110 مثل گلی سفید شناور به شط خواب ؟

111 منوچهر آتشی

112 یک روز

113 در دشت صبحگاهی پندارت

114 از جاده یی که در نفس مه نهفته است

115 چون عاشقان عهد کهن

116 با اسب بور خسته می آیم من

117 در بامدادهای بخار آلود

118 در عصرهای خلوت بارانی

119 پا تا به سر دو چشم درشت و سیاه

120 تو گوش با طنین سم مرکب منی

121 من چون عاشقان عهد کهن

122 با اسب پای پنجره می مانم

123 بر پنجه های نرم تو لب می نهم به شوق

124 و آنگاه

125 همراه با تپیدن قلب نجیب تو

126 از جاده های در دل مه پنهان

127 می رانم

128 (اشعار منوچهر آتشی)

129 کنون رؤیای ما باغی است

130 بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش بو

131 سر هر شاخه اش گلبرگ های نازک لبخند

132 به ساق هر درختش یادگاری ها

133 و با هر یادگاری نقش یک سوگند

134 کنون رؤیای ما باغی است

135 زمین اما فراوان دارد اینسان باغ

136 که برگ هر درختش صدمه ی دیدارها برده است

137 که ساق هر درختش نشتر سوگند ها خورده است

138 که آن سوگند ها را نیز

139 همان نشتر که بر آن کنده حک کرده است

140 کنون رویای ما باغی است

141 بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش ، لیک

142 بیا رسم قدیم یادگاری را براندازیم

143 و دل را خوش نداریم از خراش ساقه ای میرا

144 بیا تا یادگار عشق آتش ریشه ی خود را

145 به سنگ سرخ دل با خنجر پیوند بتراشیم

146 که باران فریبش نسترد هرگز

147 که توفان زمانش نفکند از پا

148 که باشد ریشه ی پیمان ما در سینه ی ما زنده تا باشیم

149 منوچهر آتشی

150 آید بهار و پیرهن بیشه نو شود

151 نوتر برآورد گل اگر ، ریشه نو شود

152 زیباست روی کاکل سبزت کلاه تو

153 زیباتر آن که در سرت ، اندیشه نو شود

154 ما را غم کهن به می کهنه بسپرید

155 به حال ما چه سود اگر ، شیشه نو شود

156 شبدیز ، رام خسرو و شیرین به کام او

157 بر فرق ما چه فرق اگر ، تیشه نو شود

158 جان می‌دهیم و ناز تو را باز می‌خریم

159 سودا همان کنیم اگر ، پیشه نو شود

160 منوچهر آتشی

161 پشت این خانه حکایت جاریست

162 نیست بی رهگذری ، کوچه خمار

163 هرزه مستی است برون رفته ز خویش

164 می کشاند تن خود بر دیوار

165 آنچنانست که گویی بر دوش

166 سایه اش می برد او را هر سو

167 نه تلاشی است به سنگین قدمش تا جایی

168 نه صدایی است از او

169 در خیالش که ندانم به کدامین قریه است

170 خانه ها سوخته اینک شاید

171 قصر ها ریخته شاید در شب

172 شاید از اوج یکی کوه بلند

173 بیرقش بال برابر گذران می ساید

174 دودش انگیخته می گردد با ریزش شب

175 دره می سازد هولش در پیش

176 مست و بیزار و خموش

177 می رود کفر اندیش

178 در کف پنجره ای نیست چراغ

179 که جهد در رگ گرمش هوسی

180 یا بخندد به فریبی موهوم

181 یا بخواند به تمنای کسی

182 می برد هر طرف این گمشده را

183 کوچه ی خالی و خاموش و سیاه

184 وای از این گردش بیهوده چو باد

185 آه از این کستی بی عربده آه

186 شهر خاموشان یغما زده است

187 کوچه ها را نچرد چشمی از پنجره ای

188 نامه ای را ندهد دستی پنهان به کسی

189 ساز شعری نگشاید گره از حنجره ای

190 یک دریچه نگشوده است به شب

191 تا اتاقی نفسی تازه کشد

192 تا نسیمی چو رسد از ره دشت

193 در ، ز خوابی خوش ، خمیازه کشد

194 پشت در پشت هم انداخته اند

195 خانه ها با هم قهرند افسوس

196 شب فروپاشد خاکستر صبح

197 بادها زنده ی شهرند افسوس

198 مست آواره به ویرانه ی صبح

199 پای دیواری افتاده به خواب

200 خون خشکیده به پیشانی اوست

201 با لبش مانده است اندیشه ی آب

202 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم غمناک

203 فراز همین شاخه های سوخته

204 کدام قناری گل در گلو

205 ندای این پرنده سرگردان را

206 پاسخ خواهد داد

207 به جنگلی از

208 کندههای کبریتی ؟

209 پرنده ای که در آغوش سوسن و نرگس

210 بیضه شکسته

211 چه می داند این صدای زخمی

212 از حنجره بلبلی

213 یا گلوی خراشیده بومی است ؟

214 و این گلوی چاک چاک از نوای زهر

215 میان خرمن نسرین و رازقی

216 چه بخواند

217 که برنیاشوبد آرامش باغ را ؟

218 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم

219 راز

220 بر همین شوره زار و

221 بس

222 خوشتر آنک بخوانم و بخوانم

223 سنگ بر شانه و دلرها

224 واپس نمی نگرم

225 که چه بوده است

226 به پیش نمی نگرم که چه مانده ست

227 می روم و می خوانم

228 و

229 نومیدی خود را

230 به دلشوره نیامده های دوردست غنا می بخشم

231 آن سوی این چکاد چکادهایی است

232 و نفرینیانی چون من

233 سنگ به شانه و آوازخوان فراز می روند

234 یا در نشیب تند

235 سر در پی کولبار نفرین

236 که اینک بازیچه ای شده است

237 هیاهوگر و رقصان

238 شتاب گرفته اند

239 مگر نه

240 آوازشان را می شنوم ؟

241 بکوشم و بلندتر بخوانم ترانه ام را

242 تا غلغله ارکستر عظیم هجاهامان

243 پژواک هول و هیاهو درافکند

244 کوهسار نفرت و نفرین را

245 تا دل در دل خدایان نماند

246 و رگ دررگشان فرو پیچید از غضب

247 واپس نمی نگرم

248 چرا که به ناگزیر باز می گردم

249 سر در

250 پی کولبار نفرینم

251 که اینک بازیچه ای است

252 پندارد بر آب و اثیر می راند

253 و لنگر به جزیره پریزادان می افکند

254 سرودگر جوان

255 که از انسان بریده است

256 و در سفینه علف و آه

257 پارو می

258 کشد

259 نخستین صفیر پاییزی

260 علف را می پژمرد

261 و پاروها را

262 که بال پروانه هاست

263 به باد می دهد

264 و تنها

265 می ماند در کفش

266 آه

267 بر ساعد شرقی ایوانت

268 نیلوفری کاشته ام

269 تا ناقوس بامدادان را بنوازد

270 و به ایوان که در آیی

271 با

272 خوابجامه ببینی

273 آفتاب

274 از شکاف کنده افرایی پیر جوشیده است

275 و خون درخت

276 تا پله های نخستین ایوانت

277 بالا خزیده است

278 بر ساعد غربی ایوانت

279 شقایقی رویانده ام

280 تا هر غروب که شاد بر می گردی از کوچه

281 به زانو درافتی ناگاه

282 و لبانت بلرزد

283 از

284 کلام بر نیامدنی

285 پنداری بر آب و اثیر می رانی

286 که رو برنمی گردانی

287 کناره گمشده را

288 و به هراس که می افتی

289 نمی بینی

290 سایه بلند پر انحنایی را

291 که دنبالت می کند

292 بر آب و به رویا

293 و توفان که برخیزد

294 از آرامجای آب

295 و پارو که به باد رود

296 مثل بال پروانه

297 و به ته رویا که فرو لغزاندت موج ناگهان

298 چشم بازکنی و ببینی بالای سرت

299 سایه را

300 که غمناک لبخند می زند

301 تا شفات بخشد کابوست را

302 روزگاری

303 انتهای جاده ای که به فراز می بردم

304 ابتدای جهان بود

305 بزغاله ای سبکخیز

306 بره ای سفید و سیاه که زنگوله بر علف می کشید و سر به

307 زیر می دوید

308 اسبی خمیده بر قصیل دیرمان

309 که سر بالا می کرد و گوش که می خماند

310 انگار به انتهای جهان نگران می شد

311 زنی جوان به جامه رنگین

312 جوانی با شانه های پهن برهنه

313 که به گندمزار برشته شناور بود

314 جهان ابتدایی چنان خرم و شیرین داشت

315 اما اسب

316 که به

317 انتهای جهان می نگریست

318 مرا به شعاع تیره ای

319 به دیاری ناشناخته فرو می لغزاند

320 که ناگزیری رفتن

321 چون معشوق دیوانه ای بر آستانه اش

322 در انتظارم بود

323 سوار بر شعاع نگاه اسب رفتم

324 تا به انتهای جهان برسم

325 تا به ابتدای شیرین آن فراز شوم

326 اینک باز می گردم از

327 انتهای تلخ جهان

328 و اشتیاق دیدن بزغاله

329 و اسب بور خمیده بر قصیل

330 و زن جوان به جامه رنگین روستا

331 دلهره امن را دوچندان کرده است

332 زنی جوان

333 به جامه جین آبی

334 سوار بر موتورسیکلت

335 به استقبالم می آید

336 نوه کوچکم است

337 و بر کناره راه سیمانی روستایی

338 اینک

339 پالایشگاه

340 دخترکی

341 گلهای رنگارنگ پلاستیکی می فروشد

342 ارکیده و گلایول و سوسن آری

343 و بولدوزری زرد آن سو تر

344 مانند ورزویی مست

345 سر زیر کنده های فرسوده کرده است و به رودخانه می اندازدشان

346 مردی جوان

347 نبیره ام

348 به لباس و کلاه خود ایمنی

349 پیش از سلام می

350 غرد

351 اول قرنطینه نیای بزرگ

352 از انتهای جهان

353 به ابتدای جهان بازگشته ام

354 نه بر شعاع نگاه اسب

355 نه در قرنطینه نبیره ام

356 جایی ایمن

357 نمی یابم

358 به ابتدای جهان

359 از کدام راه کوره توان رفت ای آسمان

360 به آبش می سپرم

361 این کودک شرور

362 که چشم بازنکرده

363 زبان گشاده است

364 به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم

365 قبیله را بر من خواهد شوراند این

366 زبان دراز

367 و مرا نه که خود را

368 به کشتن خواهد داد

369 تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش

370 به آبش می سپارم

371 امید در نجاتش بندم

372 به ساحل دوری آن سوی جهان

373 شاید به تور ماهیگیری افتد

374 بی نوا و شریف

375 و صیادی چالاک بپرورد او را

376 شاید بر آستانه زنی

377 فروافتد

378 بزرگ تبار

379 و بی نطفه شوی

380 تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او

381 طلسم شکن

382 و قلعه گشای دیو برده پریزادان

383 تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود

384 عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند

385 این کودک شرور

386 و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد

387 بهتر که به آبش بسپارم

388 تا به خاک

389 سه مشعل می سوزد

390 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه

391 یکی بر مازه اژدهاوش کوه

392 شعله می وزاند

393 دو دیگر

394 به دره و دامنه

395 تا بادام

396 بنان سراسیمه شوند

397 یکی می سوزد

398 تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه

399 و به معده پر جوجه کباب شرکت

400 دو دیگر می سوزند

401 تا آهوان و تیهوها

402 به دره های دوردست بکوچند

403 تا شقایق و مرزنگوش بسوزند

404 تا وحش

405 ایمن نماند در حریم آبادانی

406 یکی می سوزد

407 تا

408 روستایی

409 هوای شیرین کردن نان جوین نکند

410 سه مشعل می سوزد

411 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه

412 در روز می سوزند زیر خورشید سوزان

413 و به شب

414 در حوالی جنگل چراغهای نئون

415 سه مشعل

416 نمی سوزند تا چیزی دیده شود

417 بلکه می سوزند

418 تا چیزها دیده نشوند

419 سه

420 مشعل می سوزند

421 در دایره چراغان و آتش

422 تا ظلمات گرداگرد

423 ژرفتر گردد

424 و بازوهای کار و آفرینش

425 چون پروانه های سراسیمه

426 به جانب کانون نور

427 فراخوانده شوند

428 نوری

429 که ظلمت گرداگرد را

430 دامن می زند و ژرفتر می کند

431 روباهی از برکت رنگهای شگفت

432 طاووس پر شکوهی شده در گوشهای از این جهان ؟

433 طاووسی از برکت رنگ های دلارا

434 پا در خور دم یافته

435 در گوشه ای از این جهان ؟

436 مرا چه سود اما

437 که همان شتر صبور بارکشم

438 در وادی سراب ها و دروغ

439 و جز سایه دراز و بی قواره همیشه شلنگ انداز خود

440 تماشاگهی ندارم به سایه روشن صبح و غروب

441 بارم چه کو کنار چه زمرد

442 نه می بینمش نه می خواهم ببینمش

443 و نه احساسش می کنم

444 و سوارم

445 چه

446 امیری برنا و برومند

447 چه حرامی بدنهادی

448 می بینمش و می ستایمش

449 و می برمش بر پشت

450 اگر چه نمی شناسمش

451 چه آموخته ام از روزگار و کار جز این ؟

452 کینه پر آوازه ام ؟

453 یک بار در من بیدار شد

454 غریدم و کف به لب آوردن و هجوم بردم

455 امیر و حرامی هر دو

456 در معرض

457 صاعقه ام بودند

458 و سرانجام

459 آنکه جان بدر برد

460 حرامی بدنهاد بود

461 که اکنون

462 برگرده ام نشسته و می راندم

463 هر سو که خود بخواهد

464 زنم کرمجی بور زیبایی زاییده ؟

465 طاووسی پای در خور دم یافته

466 رئباهی از برکت رنگ ها

467 مرا چه سود اما

468 که بار سنگین

469 چه

470 شوکران چه زمرد

471 بارم

472 و حرامی نابکار سوارم است

473 دیگر سقراط و افعی را

474 از هم تمیز نمی دهم

475 و سراب را

476 به دنبال سایه بی قواره خود

477 می پیمایم

478 مدام

479 مدام

480 مدام

481 اگر به فراز نمی شتابم

482 مپندار که نمی یارمت رسیدن

483 امتناع من از صعود انکار تست

484 تحقیر می کنم بلندایت را

485 زیرا که حقیران تسخیرت می کنند

486 نخستین بیرق را

487 ناتوان ترینان برافراشتند

488 و بیرق ما

489 که سنگین ترین بود و سپیدترین

490 به خون برادرانم آغشته شد

491 به مکر ناجوانمردانه ناتوان ترینان

492 هفت برادر بودیم

493 نخستین را بر هزاره نخست

494 به زیر برف سرخ کفن کردم

495 و ششمین را از هزاره ششم

496 کوتوله ای

497 دشکیش

498 از شیفتگان بلندای تو

499 تا خود بلندتر بنماید

500 از پرتگاه مخوف به زیر افکند

501 هفتمین منم

502 که بیرق را به مغازه ای پنهان کرده ام

503 که لگدمال ناپاکان نشود

504 و خود انزوا گزیده کنارش

505 به پاسداریش

506 و انکار می کنم بلندایت را

507 اما

508 روزی

509 از پناهگاه

510 از هزاره هفتم

511 به بالا خواهم شتافت

512 تا چوبدست های کهنه آویز حقیران را

513 بر کنم و به باد سپارم

514 و بیرق سنگینم را

515 بر بلندای ناچیز تو برافرازم

516 پس آنگاه

517 تو بلندترین چکاد جهان خواهی بود

518 ه یمن بلندای بیرق من

519 ای زمین

520 (اشعار منوچهر آتشی)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر