بی ماه ،‌بی گل سرخ از سپانلو اشعار پراکنده 28

بی ماه ،‌بی گل سرخ ، بی زن

1 بی ماه ،‌بی گل سرخ ، بی زن

2 کشتی هامان را به سمت تروا می رانیم

3 قطار به اکباتان قدیم می رود

4 شیر سنگی خمیازه می کشد

5 زیر بادبان

6 های پلاسیده

7 بلیط هایمان یکسره بود

8 بی ماه منوریم

9 بی گل سرخ معطریم

10 بی زن شوهریم

11 دستمال های کاغذی را

12 از اشک خودسیاه می کند آناهیتا

13 قطار که از خط ریمل او بگذرد

14 و باران که ماه و گل و زن را

15 نمی بارد ، نمی باراند ، بر اجتماع یتیم

16 بر شهرعزب

17 روی بوسه هایی که در هوا به هم گره می خورند

18 روی لب ها که چیزی از رعد و برق نمی دانند

19 که بر مرکب های چوبی به خواب رفته اند

20 در پایانه ی سرویس های سیر و سفر

21 درمرکز تلاقی اشک ها ، وداع ها ، انتظارها

22 بادبان ها می سوزند

23 نسل بی بازگشت

24 بی چراغ . بی گلدان ، بی عروس

25 حتی نمی خواهد سفینه ای اختراع کند

26 این روزها ، اکباتان

27 آقای « دیااکو» را حتی در شغل ناخدا نمی پذیرد

28 بگذار سال پیش باشد

29 آن عشق رخ نداده ، پس اکنون

30 عشقی وجود ندارد

31 مگر از نو سفینه ای بسازیم

32 اما چه سود

33 از اختراع چیزی که بارها اختراعش کرده اند

34 (

35 اشعار محمد علی سپانلو

36 )

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر