1 همیشه دانش ازو شاکرست و زر بگله از آنکه کرد مر این را عزیز و آنرا خوار
1 رکاب عالی بگذشت و لشکر از پس او چنان کجا برود فوج فوج موج بحار
2 فزو نشان همه کم کرد و رویشان همه پشت نشاطشان همه غم کرد و فخرشان همه عار
1 هزار لاله و گردش ز مشک لاله هزار بهار چین و شکفته در او نهفته بهار
1 اگر چه باد ندارد ز نقش و عطر خبر بتابش اندر نقاش گردد و عطار
2 گهی بگستردش همچو مشگ بر لاله گهیش توده کند چون بنفشه بر گلزار
3 گهش چو سلسله دارد شکسته بر پیوند گهش چو دایره دارد کشیده بر پرگار
4 ازوست رونق آن روی و این چنین نشگفت که ابر تیره بود رونق شکفته بهار
1 اگر همیشه بشادیش خواهم ای عجبی چرا همیشه بتیمار خواهدم هموار
2 خبر ندارد کاندر دلم اثر نکند اگر جهان همه تیمار گردد از بن و بار
3 اگر بروید از آتش نبات ، گرد آید بیک دل اندر هم مدح شاه و هم تیمار
1 اگر ز آتش رخسار او نسوزد مشک چرا ز دود بسوزد همی دل من زار
1 ز بیقراری زلفش بمانده ای بعجب نه او بطبع چنانست ازو شگفت مدار
2 چه از طپیدن دلها که اندر و بسته ست چنان شدست که نتواند او گرفت قرار
1 الا تا نرگس خوبان همی بر مشتری تابد بودشان در شکنج زلف رخ چون ماه جوشن ور
1 سروست و بت نگار من آن ماه جانور ار سرو سنگ دل بود و بت حریر بر
1 تو جهانی دیگری جوهر درنگ آتش فعال آب نفع و باد صولت ، هم تو هفتی هم چهار
2 ماه طلعت مهر دولت زهره زینت تیز فهم مشتری اخلاق و بهرام آفت و کیوان دمار