ز بهر آنکه همی گرید از عنصری بلخی قصیده-قطعه 49
1. ز بهر آنکه همی گرید ابر بی سببی
همی بخندد بر ابر لالۀ گلزار
1. ز بهر آنکه همی گرید ابر بی سببی
همی بخندد بر ابر لالۀ گلزار
1. اگر نه تیمار از بهر عاشقت بودی
برامش تو ز گیتی برون شدی تیمار
1. همیشه دانش ازو شاکرست و زر بگله
از آنکه کرد مر این را عزیز و آنرا خوار
1. رکاب عالی بگذشت و لشکر از پس او
چنان کجا برود فوج فوج موج بحار
1. هزار لاله و گردش ز مشک لاله هزار
بهار چین و شکفته در او نهفته بهار
1. اگر چه باد ندارد ز نقش و عطر خبر
بتابش اندر نقاش گردد و عطار
1. اگر همیشه بشادیش خواهم ای عجبی
چرا همیشه بتیمار خواهدم هموار
1. اگر ز آتش رخسار او نسوزد مشک
چرا ز دود بسوزد همی دل من زار
1. ز بیقراری زلفش بمانده ای بعجب
نه او بطبع چنانست ازو شگفت مدار
1. الا تا نرگس خوبان همی بر مشتری تابد
بودشان در شکنج زلف رخ چون ماه جوشن ور
1. سروست و بت نگار من آن ماه جانور
ار سرو سنگ دل بود و بت حریر بر
1. تو جهانی دیگری جوهر درنگ آتش فعال
آب نفع و باد صولت ، هم تو هفتی هم چهار