1 آن چه روی است آن شکفته گردش اندر گلستان وان چه جرّاره است خفته سال و مه بر گل ستان
1 شاه گیتی خسرو لشکر کش لشکر شکن سایۀ یزدان شه کشور ده کشور ستان
1 ار یقین خواهی که بینی از گمان آویخته آنکه آن فربه سرینش بنگر و لاغر میان
1 هزیمت رفتگان چونان همی رفتند روی از پس چن اندر رستخیز آنکس کجا گویندۀ بهتان
1 سپهسالار لشکرشان یکی لشکر کاری شکسته شد از و لشکر ولیکن لشکر ایشان
1 بوسه ندهد ما را ، ما را ندهد بوسه غمگین دل ما دارد ، دارد دل ما غمگین
1 ابلق ایام را تا بر نشیند میرود سبز خنگ چرخ پیش قدر او پالادۀ
1 در آن زمین که خلافش بود نیارد رست ز هیچ باغ درخت و ز هیچ راغ گیاه
1 بهر تلی بر از خسته گروهی بهر غفچی بر از فر خسته پنجاه
1 گرفتم که جایی رسیدی ز مال که زرین کنی سندل و چاچله