گل سوری بماه اندر از عنصری بلخی قصیده-قطعه 133
1. گل سوری بماه اندر شکفته
بر او بر کژدم جرّاره خفته
1. گل سوری بماه اندر شکفته
بر او بر کژدم جرّاره خفته
1. ای ماه سیه پوش تو روشن شده ماهی
هم شمع سرای من و هم پشت سپاهی
1. ای ترک میر ، فتنۀ بغما و خلخی
هم سر و مشک زلفی و هم ماه گلرخی
1. ز زلف تو برده ست شبوّی بوی
ازو گشت پر مشک مشکوی و کوی
1. حلقهٔ زلفش به گل بر غالیه دارد همی
گل به بوی غالیه سنبل به بار آرد همی
1. گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست
گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی
1. جزوی و کلی از دو برون نیست آنچ هست
جز وی همه تو بخشی و کلی همه خدای
1. چون دو رخ او گر قمرستی بفلک بر
خرشید یکی ذرّه ز نور قمرستی
1. فغان از آن دو سیه زلف و غمزگان که همی
بدین زره ببری و بدان ز ره ببری
1. خوارزم گرد لشکرش ار بنگری همی
بینی علم علم تو بهر دشت و کردری
1. الا تا همی بتابد بر چرخ کوکبی
الا تا همی بماند بر خاک پیکری
1. جهانرا اگر چه هست ، فراوان کده رسد
هم از بندگانش هر کده را کدیوری