آن چه روی است آن از عنصری بلخی قصیده-قطعه 121
1. آن چه روی است آن شکفته گردش اندر گلستان
وان چه جرّاره است خفته سال و مه بر گل ستان
1. آن چه روی است آن شکفته گردش اندر گلستان
وان چه جرّاره است خفته سال و مه بر گل ستان
1. شاه گیتی خسرو لشکر کش لشکر شکن
سایۀ یزدان شه کشور ده کشور ستان
1. ار یقین خواهی که بینی از گمان آویخته
آنکه آن فربه سرینش بنگر و لاغر میان
1. هزیمت رفتگان چونان همی رفتند روی از پس
چن اندر رستخیز آنکس کجا گویندۀ بهتان
1. سپهسالار لشکرشان یکی لشکر کاری
شکسته شد از و لشکر ولیکن لشکر ایشان
1. بوسه ندهد ما را ، ما را ندهد بوسه
غمگین دل ما دارد ، دارد دل ما غمگین
1. ابلق ایام را تا بر نشیند میرود
سبز خنگ چرخ پیش قدر او پالادۀ
1. در آن زمین که خلافش بود نیارد رست
ز هیچ باغ درخت و ز هیچ راغ گیاه
1. بهر تلی بر از خسته گروهی
بهر غفچی بر از فر خسته پنجاه
1. گرفتم که جایی رسیدی ز مال
که زرین کنی سندل و چاچله
1. همی بوستان سازی از دشت او
چمنهاش پر لاله و چاوله
1. همیشه بود نعمتت را خورنده
چه آزاد و بنده چه خرد و چه رنده