1 چون بایشان باز خورد آسیب شاه کامیاب جنگ ایشان عجز گشت و سحر ایشان بادزم
1 سر زلف مشکین جانان من مرا کشت و پیچید بر جان من
2 ایا ترک سیمین تن سنگدل هویدا بتو راز پنهان من
3 دو ابرند زلف تو و چشم من بعشق اندرون هر دو برهان من
4 ز مشکست بر سیم باران تو ز خونست بر زرّ باران من
1 بکرد با دل تو ای ملک وفا بیعت بکرد با سیر پاک تو هنر پیمان
2 ز طبع و دست تو گیرد همی سخا حجت ز خاطر تو نماید همی خطر برهان
3 بطاعت تو نیارد همی قضا غفلت بخدمت تو نجوید همی قدر عصیان
4 بنور مدح تو گیرد همی ذکا زینت بآفرین تو گیرد همی فکر سامان
1 تو آن شاهی که اندر شرق و در غرب جهود و گبر و ترسا و مسلمان
2 همی گویند در تسبیح و تهلیل که یا رب عاقبت محمود گردان
1 پاسخی ده تا نشان یابم ز ناپیدا دهان در جهان هرگز که دید از چیز ناپیدا نشان
2 مردمان پیدا دهان دارند و ناپیدا سخن تو چرا پیدا سخن داری و ناپیدا دهان
1 آیین عجم رسم جهاندار فریدون بر شاه جهاندار فری باد و همایون
1 از فتح و ظفر بینم بر نیزۀ تو عقد وز فرّ و هنر بینم بر دیزۀ تو یون
1 زین هر دو زمین هر چه گیا روید تا حشر بیخش همه روئین بود و شاخ طبر خون
1 ز خون دشمن او شد ببحر مغرب جوش فکند تیغ یمانش رخش در عمان
1 ز میغ نزم کزان روز روشن از مه تیر چنان نمود که تاری شب از مه آبان