1 اگر چه تنها باشد همه جهان با اوست و گرچه با او باشد همه جهان تنهاست
2 گناه دشمن پوشد چو تیره گشت بعفو بچیرگی در عفو از شمایل حکماست
3 عجب مدار ز من گر مدیح او گویم که هرک گوید جز من بمدح او گویاست
4 ز فضل و مخبر و منظر بر او گوا بس کن که آشکارٍۀ مرد از نهان مرد گواست
1 بمجلس اندر کان بت مرا شراب دهد بمن نشاط و ببد خواه من عذاب دهد
2 یکی چنانکه خدایش همه عذاب دهد یکی چنان که خدایش همه صواب دهد
3 گمان برم که بمن آفتاب خواهد داد بلی چو ساقی مه باشد آفتاب دهد
4 اگر بخوانم آن را کجا که دوزخ اوست هر آینه گل حمری مرا جواب دهد
1 غلیواج از چه مبشوم است ؟ از آنکه گوشت بر باید همه ایرا مبارک شد که قوتش استخوان باشد
1 مشکین شود چو باد بزلف تو بگذرد عاشق شود کسیکه بروی تو بنگرد
2 بر غالیه بماند بر عارض تو باد گاهش برو بمالد و گه باز بسترد
3 گر پشت یابد از رخ تو لاله بشکفد وز بیم غمزگان تو نرگس بپژمرد
4 نیرنگ جادوانه و ارتنگ چینیان هر شب بنزد چشم و رخ تو که آورد
1 بگرد ماه بر از غالیه حصار که کرد بروی روز بر از تیره شب نگار که کرد
2 نبود یار بطبع و بجنس ظلمت و نور بروی خوب تو این هر دو چیز یار که کرد
3 ترا که کرد بتا از بهار خانه برون جهان بروی تو بر جان من بهار که کرد
4 بماه مانی آنگه که تو سوار شوی چگونه ای عجبی ماه را سوار که کرد
1 دلبر صنمی دارم شکر لب و مرمر بر مرمر ز برش خیزد شکر ز لبش بارد
2 عنبر به خم زلفش عبهر به دل چشمش خنجر سر مژگانش عرعر به قدش ماند
3 ....................................... بتگر نکند چون او پیکر چو پری دارد
1 ای دریغا کزین منور جای زیر خاک مغاک باید شد
2 پاک ناکرده تن ز گرد گناه پیش یزدان پاک باید شد
3 با چنین خاطری چو آتش و آب باد پیمود و خاک باید شد
1 گر چو شته دلت بیفشارند قطره ای خون ازان برون ناید
1 گولی تو از قیاس که گر بر کشد کسی یک کوزه آب ازو بزمان تیره گون شود
1 فغان زان پریچهر عیار یار که با منش دائم به پیکار کار
2 دو زلف سیاهش بماند بدان که دو زاغ دارد بمنقار قار
3 دهانی چو یک نار دانه دو نیم مرا هست در دل از آن نار نار
4 بنزد بزرگان بزرگم ولی بنزدیک آن چشم خونخوار خوار