1 سپه کشید چه از تازی و چه از بلغار چه از برانه چه از آبکند و از فاراب
1 ای رخ رخشان جانان زیر آن زلف بتاب لالۀ سنبل حجابی یا مه عنبر نقاب
1 گر به پیغاله از کدو فکنی هست پنداری آتش اندر آب
2 روسبی را محتسب داند زدن شاد باش ای روسبی زن محتسب
1 گفتم که چیست بر رخت آن زلف پر زتاب گفتا ببوی و رنگ عبریست و مشگ ناب
1 خدایگانا امشب نشاط ساز بدانک پدرش ز آهن بودست و مادرش حجرست
2 بصورت شجری و ز خفچه او را برگ که از عقیق و ز یاقوت بار آن شجرست
3 زبانهاش چو شمشیر های زر اندود کزو بجان خطرست ، ار چه زرّ بی خطرست
1 غزل رودکی وار نیکو بود غزلهای من رودکی وار نیست
2 اگر چه بکوشم بباریک وهم بدین پرده اندر مرا بار نیست
1 نزدیک عقل جمله درین عهد باورست کامروز همچو جهل خرد زشت و آورست
1 ستی پس پشت پشت بستی بستست پیش پشتی ستی بسی بنشستست
1 درد مرا بگیتی دارو پدید نیست دردی که از فراق بود درد بی دواست
2 گنجی است عاشقانرا صبر ار نگه کنی کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست
1 ز راستی و بلندی که مر ترا بالاست به وصفت اندر، معنی بلند گردد و راست