13 اثر از خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی

1 چو برزد بامدادان خازن چین به درج گوهرین بر قفل زرین

2 برون آمد ز درج آن نقش چینی شدن را کرده با خود نقش بینی

3 بتان چین به خدمت سر نهادند بسان سرو بر پای ایستادند

4 چو شیرین دید روی مهربانان به چربی گفت با شیرین زبانان

1 چو شد معلوم کز حکم الهی به هرمزبر تبه شد پادشاهی

2 به فرخ‌تر زمان شاه جوانبخت به دارالملک خود شد بر سر تخت

3 دلش گر چه به شیرین مبتلا بود به ترک مملکت گفتن خطا بود

4 ز یک سو ملک را بر کار می‌داشت ز دیگر سو نظر بر یار می‌داشت

1 ملک عزم تماشا کرد روزی نظرگاهش چو شیرین دل‌فروزی

2 کسی را کان چنان دلخواه باشد همه جائی تماشاگاه باشد

3 ز سبزه یافتند آرامگاهی که جز سوسن نرست از وی گیاهی

4 در آن صحن بهشتی جای کردند ملک را بارگه بر پای کردند

1 چو شاهنشاه صبح آمد بر اورنگ سپاه روم زد بر لشگر زنگ

2 برآمد یوسفی نارنج در دست ترنج مه زلیخاوار بشکست

3 شد از چشم فلک نیرنگ‌سازی گشاد ابروی‌ها در دلنوازی

4 در پیروزه‌گون گنبد گشادند به پیروزی جهان را مژده دادند

1 ملک را گرم کرد آن آتش تیز چنانک از خشم شد بر پشت شبدیز

2 به تندی گفت من رفتم شبت خوش گرم دریا به پیش آید گر آتش

3 خدا داند کز آتش بر نگردم ز دریا نیز موئی تر نگردم

4 چه پنداری که خواهم خفت ازین پس به ترک خواب خواهم گفت ازین پس

1 چو روزی چند شاه آنجا طرب کرد به یاری خواستن لشگر طلب کرد

2 سپاهی داد قیصر بی‌شمارش به زر چون زر مهیا کرد کارش

3 ز بس لشگر که بر خسرو شد انبوه روان شد روی هامون کوه در کوه

4 چو کوه آهنین از جای جنبید زمین گفتی که سر تا پای جنبید

1 شبی از جمله شبهای بهاری سعادت رخ نمود و بخت یاری

2 شده شب روشن از مهتاب چون روز قدح برداشته ماه شب‌افروز

3 در آن مهتاب روشنتر ز خورشید شده باده روان در سایه بید

4 صفیر مرغ و نوشانوش ساقی ز دلها برده اندوه فراقی

1 چنین در دفتر آورد آن سخن‌سنج که برد از اوستادی در سخن رنج

2 که چون شیرین ز خسرو باز پس ماند دلش دربند و جانش در هوس ماند

3 ز بادام تر آب گل برانگیخت گلابی بر گل بادام می‌ریخت

4 بسان گوسپند کشته بر جای فروافتاد و می‌زد دست بر پای

1 چون بر شیرین مقرر گشت شاهی فروغ ملک بر مه شد ز ماهی

2 به انصافش رعیت شاد گشتند همه زندانیان آزاد گشتند

3 ز مظلومان عالم جور برداشت همه آیین جور از دور برداشت

4 ز هر دروازه‌ای برداشت باجی نجست از هیچ دهقانی خراجی

1 مهین بانو دلش دادی شب و روز بدان تا نشکند ماه دل افروز

2 یکی روزش به خلوت پیش خود خواند که عمرش آستین بر دولت افشاند

3 کلید گنج‌ها دادش که برگیر که پیشت مرد خواهد مادر پیر

4 در آمد کار اندامش به سستی به بیماری کشید از تن‌درستی

آثار نظامی گنجوی

13 اثر از خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی