چنین گوید جهاندیده سخنگوی از نظامی گنجوی خمسه 35
1. چنین گوید جهاندیده سخنگوی
که چون میشد در آن صحرا جهانجوی
...
1. چنین گوید جهاندیده سخنگوی
که چون میشد در آن صحرا جهانجوی
...
1. چو دهقان دانه در گل پاک ریزد
ز گل گر دانه خیزد پاک خیزد
...
1. چو پیر سبزپوش آسمانی
ز سبزه برکشد بیخ جوانی
...
1. ملک عزم تماشا کرد روزی
نظرگاهش چو شیرین دلفروزی
...
1. فروزنده شبی روشنتر از روز
جهان روشن به مهتاب شبافروز
...
1. فرنگیس اولین مرکب روان کرد
که دولت در زمین گنجی نهان کرد
...
1. شبی از جمله شبهای بهاری
سعادت رخ نمود و بخت یاری
...
1. ملک را گرم کرد آن آتش تیز
چنانک از خشم شد بر پشت شبدیز
...
1. چو روزی چند شاه آنجا طرب کرد
به یاری خواستن لشگر طلب کرد
...
1. چو سر بر کرد ماه از برج ماهی
مه پرویز شد در برج شاهی
...
1. چنین در دفتر آورد آن سخنسنج
که برد از اوستادی در سخن رنج
...