13 اثر از خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی

1 سبک باش ای نسیم صبح گاهی تفضل کن بدان فرصت که خواهی

2 زمین را بوسه ده در بزم شاهی که دارد بر ثریا بارگاهی

3 جهان‌بخش آفتاب هفت کشور که دین و دولت از وی شد مظفر

4 شه مشرق که مغرب را پناه است قزل شه کافسرش بالای ماه است

1 مرا چون هاتف دل دید دمساز بر آورد از رواق همت آواز

2 که بشتاب ای نظامی زود دیرست فلک بد عهد و عالم زود سیرست

3 بهاری نو برآر از چشمه نوش سخن را دست بافی تازه در پوش

4 در این منزل بهمت ساز بردار درین پرده به وقت آواز بردار

1 مراکز عشق به ناید شعاری مبادا تا زیم جز عشق کاری

2 فلک جز عشق محرابی ندارد جهان بی‌خاک عشق آبی ندارد

3 غلام عشق شو کاندیشه این است همه صاحب دلان را پیشه این است

4 جهان عشقست و دیگر زرق سازی همه بازیست الا عشقبازی

1 در آن مدت که من در بسته بودم سخن با آسمان پیوسته بودم

2 گهی برج کواکب می‌بریدم گهی ستر ملایک می‌دریدم

3 یگانه دوستی بودم خدائی به صد دل کرده با جان آشنائی

4 تعصب را کمر در بسته چون شیر شده بر من سپر بر خصم شمشیر

1 چنین گفت آن سخن گوی کهن زاد که بودش داستانهای کهن یاد

2 که چون شد ماه کسری در سیاهی به هرمز داد تخت پادشاهی

3 جهان افروز هرمز داد می‌کرد به داد خود جهان آباد می‌کرد

4 همان رسم پدر بر جای می‌داشت دهش بر دست و دین بر پای می‌داشت

1 قضا را از قضا یک روز شادان به صحرا رفت خسرو بامدادان

2 تماشا کرد و صید افکند بسیار دهی خرم ز دور آمد پدیدار

3 به گرداگرد آن ده سبزه نو بر آن سبزه بساط افکنده خسرو

4 می‌سرخ از بساط سبزه می‌خورد چنین تا پشت بنمود این گل زرد

1 چو خسرو دید کان خواری بر او رفت به کار خویشتن لختی فرو رفت

2 درستش شد که هرچ او کرد بد کرد پدر پاداش او بر جای خود کرد

3 به سر بر زد ز دست خویشتن دست و زان غم ساعتی از پای ننشست

4 شفیع انگیخت پیران کهن را که نزد شه برند آن سرو بن را

1 چو آمد زلف شب در عطر رسائی به تاریکی فرو شد روشنائی

2 برون آمد ز پرده سحر سازی شش اندازی بجای شیشه بازی

3 به طاعت خانه شد خسرو کمر بست نیایش کرد یزدان را و بنشست

4 به برخورداری آمد خواب نوشین که بر ناخورده بود از خواب دوشین

1 ندیمی خاص بودش نام شاپور جهان گشته ز مغرب تالهاور

2 ز نقاشی به مانی مژده داده به رسامی در اقلیدس گشاده

3 قلم زن چابکی صورتگری چست که بی کلک از خیالش نقش می‌رست

4 چنان در لطف بودش آبدستی که بر آب از لطافت نقش بستی

1 زمین بوسید شاپور سخندان که دایم باد خسرو شاد و خندان

2 به چشم نیک بینادش نکوخواه مبادا چشم بد را سوی او راه

3 چو بر شاه آفرین کرد آن هنرمند جوابش داد کی گیتی خداوند

4 چو من نقش قلم را در کشم رنگ کشد مانی قلم در نقش ارژنگ

آثار نظامی گنجوی

13 اثر از خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی