مراکز عشق به ناید شعاری از نظامی گنجوی خمسه 12
1. مراکز عشق به ناید شعاری
مبادا تا زیم جز عشق کاری
1. مراکز عشق به ناید شعاری
مبادا تا زیم جز عشق کاری
1. در آن مدت که من در بسته بودم
سخن با آسمان پیوسته بودم
1. چنین گفت آن سخن گوی کهن زاد
که بودش داستانهای کهن یاد
1. قضا را از قضا یک روز شادان
به صحرا رفت خسرو بامدادان
1. چو خسرو دید کان خواری بر او رفت
به کار خویشتن لختی فرو رفت
1. چو آمد زلف شب در عطر رسائی
به تاریکی فرو شد روشنائی
1. ندیمی خاص بودش نام شاپور
جهان گشته ز مغرب تالهاور
1. زمین بوسید شاپور سخندان
که دایم باد خسرو شاد و خندان
1. چو مشگین جعد شب را شانه کردند
چراغ روز را پروانه کردند
1. چو بر زد بامدادن بور گلرنگ
غبار آتشین از نعل بر سنگ
1. شباهنگام کاین عنقای فرتوت
شکم پر کرد ازین یک دانه یاقوت
1. برآمد ناگه مرغ فسون ساز
به آیین مغان بنمود پرواز