13 اثر از خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی

1 چو دل در مهر شیرین بست فرهاد برآورد از وجودش عشق فریاد

2 به سختی می‌گذشتش روزگاری نمی‌آمد ز دستش هیچ کاری

3 نه صبر آنکه دارد برک دوری نه برک آنکه سازد با صبوری

4 فرو رفته دلش را پای در گل ز دست دل نهاده دست بر دل

1 شفاعت کرد روزی شه به شاپور که تا کی باشم از دلدار خود دور

2 بیار آن ماه را یک شب درین برج که پنهان دارمش چون لعل در درج

3 من از بهر صلاح دولت خویش نیارم رغبتی کردن به دو بیش

4 که ترسم مریم از بس ناشکیبی چو عیسی برکشد خود را صلیبی

1 یکی محرم ز نزدیکان درگاه فرو گفت این حکایت جمله با شاه

2 که فرهاد از غم شیرین چنان شد که در عالم حدیثش داستان شد

3 دماغش را چنان سودا گرفته است کزان سودا ره صحرا گرفته است

4 ز سودای جمال آن دل‌افروز برهنه پا و سر گردد شب و روز

1 پری پیکر نگار پرنیان پوش بت سنگین دل سیمین بنا گوش

2 در آن وادی که جائی بود دلگیر نخوردی هیچ خوردی خوشتر از شیر

3 گرش صدگونه حلوا پیش بودی غذاش از مادیان و میش بودی

4 از او تا چارپایان دورتر بود ز شیر آوردن او را دردسر بود

1 چو سر بر کرد ماه از برج ماهی مه پرویز شد در برج شاهی

2 ز ثورش زهره وز خرچنگ برجیس سعادت داده از تثلیث و تسدیس

3 ز پرگار حمل خورشید منظور بدلو اندر فکنده بر زحل نور

4 عطارد کرده ز اول خط جوزا سوی مریخ شیرافکن تماشا

1 چو بدر از جیب گردون سر برآورد زمین عطف هلالی بر سر آورد

2 ز مجلس در شبستان رفت خسرو شده سودای شیرین در سرش نو

3 چو بر گفتی ز شیرین سرگذشتی دهان مریم از غم تلخ گشتی

4 در آن مستی نشسته پیش مریم دم عیسی بر او می‌خواند هر دم

1 در آمد باربد چون بلبل مست گرفته بربطی چون آب در دست

2 ز صد دستان که او را بود در ساز گزیده کرد سی لحن خوش آواز

3 ز بی لحنی بدان سی لحن چون نوش گهی دل دادی و گه بستدی هوش

4 ببربط چون سر زخمه در آورد ز رود خشک بانک تر در آورد

1 چهارم روز مجلس تازه کردند غناها را بلند آوازه کردند

2 به بخشیدن در آمد دست دریا زمین گشت از جواهر چون ثریا

3 ملک چون شد ز نوش ساقیان مست غم دیدار شیرین بردش از دست

4 طلب فرمود کردن باربد را وزو درمان طلب شد درد خود را

1 چو عالم بر زد آن زرین علم را کز او تاراج باشد خیل غم را

2 ملک را رغبت نخجیر برخاست ز طالع تهمت تقصیر برخاست

3 به فالی چون رخ شیرین همایون شهنشه سوی صحرا رفت بیرون

4 خروش کوس و بانگ نای برخاست زمین چون آسمان از جای برخاست

1 چو شد پرداخته فرهاد را چنگ ز صورت کاری دیوار آن سنگ

2 نیاسودی ز وقت صبح تا شام بریدی کوه بر یاد دلارام

3 به کوه انداختن بگشاد بازو همی برید سنگی بی‌ترازو

4 به هر خارش که با آن خاره کردی یکی برج از حصارش پاره کردی

آثار نظامی گنجوی

13 اثر از خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی