13 اثر از خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی

1 جهان سالار خسرو هر زمانی به چربی جستی از شیرین نشانی

2 هزارش بیشتر صاحب خبر بود که هر یک بر سر کاری دگر بود

3 گر انگشتی زدی بر بینی آن ماه ملک را یک به یک کردندی آگاه

4 در آن مدت که شد فرهاد را دید نه کوه آن قلعه پولاد را دید

1 چو خسرو نامه شیرین فرو خواند از آن شیرین سخن عاجز فرو ماند

2 به خود گفتا جوابست این نه جنگ است کلوخ‌انداز را پاداش سنگست

3 جواب آنچه بایستش دریدن شنیدم آنچه می‌باید شنیدن

4 دگر باره شد از شیرین شکرخواه که غوغای مگس برخاست از راه

1 مبارک روزی از خوش روزگاران نشسته بود شیرین پیش یاران

2 سخن می‌رفتشان در هر نوردی چنانک آید ز هر گرمی و سردی

3 یکی عیش گذشته یاد می‌کرد بدان تاریخ دل را شاد می‌کرد

4 یکی افسانه آینده می‌خواند که شادی بیشتر خواهیم ازین راند

1 نخستین بار گفتش کز کجائی بگفت از دار ملک آشنائی

2 بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند بگفت انده خرند و جان فروشند

3 بگفتا جان فروشی در ادب نیست بگفت از عشقبازان این عجب نیست

4 بگفت از دل شدی عاشق بدینسان؟ بگفت از دل تو می‌گوئی من از جان

1 چو خسرو دید ماه خرگهی را چمن کرد از دل آن سرو سهی را

2 بهشتی دید در قصری نشسته بهشتی وار در بر خلق بسته

3 ز عشق او که یاری بود چالاک ز کرسی خواست افتادن سوی خاک

4 به عیاری ز جای خویش برجست برابر دست خود بوسید و بنشست

1 سراینده چنین افکند بنیاد که چون در عشق شیرین مرد فرهاد

2 دل شیرین به درد آمد ز داغش که مرغی نازنین گم شد ز باغش

3 بر آن آزاد سرو جویباری بسی بگریست چون ابر بهاری

4 به رسم مهترانش حله بر بست به خاکش داد و آمد باد در دست

1 ز نزدیکان خود با محرمی چند نشست و زد درین معنی دمی چند

2 که با این مرد سودائی چه سازیم بدین مهره چگونه حقه بازیم

3 گرش مانم بدو کارم تباهست و گر خونش بریزم بی گناهست

4 بسی کوشیدم اندر پادشائی مگر عیدی کنم بی‌روستائی

1 ملک دانسته بود از رای پر نور که غم پرداز شیرین است شاپور

2 به خدمت خواند و کردش خاص درگاه ز تنهائی مگر تنگ آید آن ماه

3 چو تنها ماند ماه سرو بالا فشاند از نرگسان لولوی لالا

4 به تنگ آمد شبی از تنگ حالی که بود آن شب بر او مانند سالی

1 در اندیش ای حکیم از کار ایام که پاداش عمل باشد سرانجام

2 نماند ضایع ار نیک است اگر دون کمر بسته بدین کار است گردون

3 چو خسرو بر فسوس مرگ فرهاد به شیرین آن چنان تلخی فرستاد

4 چنان افتاد تقدیر الهی که بر مریم سر آمد پادشاهی

1 یکی محرم ز نزدیکان درگاه فرو گفت این حکایت جمله با شاه

2 که فرهاد از غم شیرین چنان شد که در عالم حدیثش داستان شد

3 دماغش را چنان سودا گرفته است کزان سودا ره صحرا گرفته است

4 ز سودای جمال آن دل‌افروز برهنه پا و سر گردد شب و روز

آثار نظامی گنجوی

13 اثر از خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی