چو خسرو دید ماه خرگهی را از نظامی گنجوی خمسه 68
1. چو خسرو دید ماه خرگهی را
چمن کرد از دل آن سرو سهی را
...
1. چو خسرو دید ماه خرگهی را
چمن کرد از دل آن سرو سهی را
...
1. جوابش داد سرو لاله رخسار
که دایم باد دولت بر جهاندار
...
1. دگر باره جهاندار از سر مهر
به گلرخ گفت کای سرو سمن چهر
...
1. دگر ره لعبت طاوس پیکر
گشاد ز درج لؤلؤ تنگ شکر
...
1. ملک بار دگر گفت از دل افروز
به گفتن گفتن از ما میرود روز
...
1. ز راه پاسخ آن ماه قصب پوش
ز شکر کرد شه را حلقه در گوش
...
1. ملک چون دید ناز آن نیازی
سپر بفکند از آن شمشیر بازی
...
1. به خدمت شمسه خوبان خلخ
زمین را بوسه داد و داد پاسخ
...
1. چو خسرو دید کان معشوق طناز
ز سر بیرون نخواهد کردن آن ناز
...
1. اجازت داد شیرین باز لب را
که در گفت آورد شیرین رطب را
...
1. شباهنگام کاهوی ختن گرد
ز ناف مشک خود خود را رسن کرد
...
1. همان صاحب سخن پیر کهن سال
چنین آگاه کرد از صورت حال
...