مست و لایعقل گذشتم از امیرخسرو دهلوی غزل 1155
1. مست و لایعقل گذشتم از در میخانه دوش
سالکی دیدم نشسته پیش پیر می فروش
1. مست و لایعقل گذشتم از در میخانه دوش
سالکی دیدم نشسته پیش پیر می فروش
1. دل که برد از ما اگر چه مبتلا می داردش
گر خوش است او را بدین بگذار تا می داردش
1. ما به جان درمانده و دل سوی ما می خواندش
وه که این بر خود نبخشوده کجا می خواندش؟
1. مشک تر بر مه پراگندی و شب میخوانیش
برگ گل را پرشکر کردی و لب میخوانیش
1. دوش ما بودیم و جام باده و مهتاب خوش
وان پسر مهمان و عشرت را همه اسباب خوش
1. خوش رفیقی او که گه گه در نظر می آیدش
لیک حیرانم که دل بر جای چون می بایدش
1. آیتی از رحمت آمد، گر چه سر تا پا تنش
هم دعایی می دهم از سوز دل پیرامنش
1. شد دل من خون ز داغ هجر او یارب کیش
بینم و از دیده و دل آورم نقل و میش
1. صبح دولت می دمد از روی آن خورشیدوش
در چنین فرخ صبوحی، ساقیا، یک جام کش
1. نام سرچشمه حیوان چه بری با دهنش؟
سخن قند، مگو با لب شکر شکنش
1. آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش
وان شکر خنده شیرین تو از چشمه نوش
1. از خدنگ غمزه دلدوز خویش
پاره سازم سینه بهر سوز خویش