ز دوری تو چو خونابه از امیرخسرو دهلوی غزل 1060
1. ز دوری تو چو خونابه من افزون شد
مرنج ز اشک من ار آستانت گلگون شد
1. ز دوری تو چو خونابه من افزون شد
مرنج ز اشک من ار آستانت گلگون شد
1. شبی گر آن پسر نازنین به ما برسد
بود امید که بر درد ما دوا برسد
1. گر حسن تو آفاق پر آوازه ندارد
سرهای سران بر در دروازه ندارد
1. چون گشادی دهان شکر خند
تنگ شکر شود گشاده ز بند
1. به ره جولان که دی سلطان من زد
سنان در سینه ویران من زد
1. حدیث حسن تو زین پس کفایتی برسد
که فتنه ای ز تو در هر ولایتی برسد
1. اگر از خطت سبزه صحرا بگیرد
سرش سبز بادا، بگو تا بگیرد
1. مهری که بود با منت، آن گوییا نبود
آن پرسش زمان به زمان گوییا نبود
1. سوار چابک من پیش چشم من مگذر
مرا بکشتی، ازین سو ز بهر من مگذر
1. امروز که از باران شد سبزه رعنا تر
سیم و زر گل جمله گشتند به صحرا تر
1. بیا، جانا، رضای من نگهدار
دمی حق وفای من نگهدار
1. نگارا، چشم رحمت سوی من دار
عنایت بر تن چون موی من دار