دهنت را نفس نمی بیند از امیرخسرو دهلوی غزل 989
1. دهنت را نفس نمی بیند
مگرت هست و کس نمی بیند
1. دهنت را نفس نمی بیند
مگرت هست و کس نمی بیند
1. اگر آن ماه مهربان گردد
غم دل غمگسار جان گردد
1. خم زلفت که مشک چین آمد
با گل و لاله همنشین آمد
1. دل ز روی تو دور نتوان کرد
با رخت یاد حور نتوان کرد
1. دلبرم بی وفاست، چتوان کرد
میل او با جفاست، چتوان کرد
1. با رخت شب چراغ نتوان کرد
بی رخت سینه داغ نتوان کرد
1. آنچه یک چند آب حیوان کرد
لب لعلت هزار چندان کرد
1. دل بدین و بدو نخواهم داد
جز به یار نکو نخواهم داد
1. دل با درد را کجا یابند؟
گونه زرد را کجا یابند؟
1. شکن زلف باز خواهی کرد
بر مه از شب طراز خواهی کرد
1. مناز، ای بت چین، که چین هم نماند
قرار جهان اینچنین هم نماند
1. اگر دلبری چون تو جایی برآید
به هر جا که شنید بلایی برآید