آنچه بر خرمن گل باد از امیرخسرو دهلوی غزل 715
1. آنچه بر خرمن گل باد سحرگاه کند
زلف تو با شب و رخسار تو با ماه کند
1. آنچه بر خرمن گل باد سحرگاه کند
زلف تو با شب و رخسار تو با ماه کند
1. هر شکر خنده که آن لعل شکر خنده کند
بر دل زیرک و بر جان خردمند کند
1. آنکه هر شب به دلم آید و جایی بکند
چه شود روزی، اگر یاد گدایی بکند
1. تا ز خون ریختن آن غمزه ندامت نکند
کس به راه غم او ذکر سلامت نکند
1. گر دل عاشقم از عشق تو رنجور شود
کلبه جان ز بلاهای تو معمور شود
1. مست من بی خبر از بزم چو در خانه شود
جان به همراهی آن نرگس مستانه شود
1. گر سر زلف تو از باد پریشان نشود
خلق بیچاره چنین بیدل و حیران نشود
1. عاشقی را که غم دوست به از جان نبود
عاشق جان بود او، عاشق جانان نبود
1. مرد صاحب نظر از کوی تو آسان نرود
هر که راجان بود، از خدمت جانان نرود
1. خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد
آرزومند نگاری به نگاری برسد
1. چه کند دل که جفای تو تحمل کند
که اگر جان طلبی، بنده تامل نکند
1. لب خونخوار تو جز خون دل افزون نکند
چشم تو جز جگر سوختگان خون نکند