کافر خونخواه دنبال از امیرخسرو دهلوی غزل 667
1. کافر خونخواه دنبال شکاری می رود
پس نمی بیند که آخر بیقراری می رود
1. کافر خونخواه دنبال شکاری می رود
پس نمی بیند که آخر بیقراری می رود
1. کالبد از دل تهی شد، گر چه جان بیرون رود
دوستی نبود که نه با دوستان بیرون رود
1. یارب! این اندیشه جانان ز جانم چون رود
چون کنم از سینه این آه و فغانم چون رود
1. ما نخواهیم از غم خود کاشنا بیرون برد
آشنا هم زین رخ پر خون ما بیرون برد
1. از دل غمگین هوای دلستانم چون رود
یا سر سودای آن سرو روانم چون رود
1. هر شبم جان بر لب آید، ناله زار آورد
تا کدامین باد بویی زان جفا کار آورد
1. گر کنی یاری و گر آزار، بر من بگذرد
هر چه می خواهی بکن، ای یار، بر من بگذرد
1. یار من گویند آنجا گه گاهی بگذرد
راضیم گر در دلش از بعد ماهی بگذرد
1. گر به کوی عاشقان آن ماه گاهی بگذرد
بر گدایان همچنان باشد که شاهی بگذرد
1. من نمی خواهم که چشمم غیر آن رو بنگرد
چشم بد حیف است کاندر روی نیکو بنگرد
1. دست ماه روزه تا در چشم عشرت خاک زد
اشک خونین ریخت جام و گل گریبان چاک زد
1. تا سرم باشد تمنای توام در سر بود
پادشا باشم گرم خاک درت افسر بود