گر دلبر من بر من آید از امیرخسرو دهلوی غزل 596
1. گر دلبر من بر من آید
دل در بر و روح در تن آید
1. گر دلبر من بر من آید
دل در بر و روح در تن آید
1. یاری که طریق ناز دارد
گر دل ببرد، که باز دارد؟
1. گل رنگ نگار ما ندارد
بوی خوش یار ما ندارد
1. بی یاد تو غم جهان نسوزد
بی آه من آسمان نسوزد
1. چشمم همه روز خون تراود
من دانم و دل که چون تراود
1. آن کیست که از خدا نترسد؟
وز شست ید قضا نترسد
1. بیداد غم، ار دلم بگوید
در ماتم من فلک بموید
1. ناله برآید هر طرف کان بت خرامان در رسد
فریاد بلبل خوش بود چون گل به بستان در رسد
1. در ره بماند این چشم تر، کان شوخ مهمان کی رسد
لب تشنه را خون در جگر، تا آب حیوان کی رسد
1. برنامد آهی از دلم، زلفت پریشان از چه شد
پیشت نکردم گریه ای، لبهات خندان از چه شد
1. دیرینه دردی داشتم، بازم همان آغاز شد
بود آسمان بر خون من، با او غمت انباز شد
1. ما را نکردی گر حلال از لب شراب ناب خود
باری بهل کن یک نظر وقتی در آن جلاب خود