گهیت از آشنایان یاد از امیرخسرو دهلوی غزل 572
1. گهیت از آشنایان یاد ناید
چنین بیگانه بودن هم نشاید
1. گهیت از آشنایان یاد ناید
چنین بیگانه بودن هم نشاید
1. ببین تا دیده چند افسون نماید
که خود را چون تویی بیرون نماید
1. صبا آمد، ولی دل بازنامد
غریب ما به منزل بازنامد
1. نگارا، از من مسکین چه خیزد؟
چرا هجر تو با ما می ستیزد؟
1. غم من شادی کس را نپرسد
نمدگر نرخ اطلس را نپرسد
1. از یاد تو دل جدا نخواهد شد
وز بند تو جان رها نخواهد شد
1. امشب بت ما به نزد ما بود
ماهش به وبال مبتلا بود
1. وقتی دل ما ازان ما بود
واندر دل یار ما وفا بود
1. عشق آمد و دل ز دست ما برد
تدبیر ز عقل مبتلا برد
1. یاری دل ما به رایگان برد
تا دل طلبیم باز جان برد
1. تاب رخت آفتاب ناورد
ذوق لب تو شراب ناورد
1. ای همنفسان که پیش یارید
این شکر چرا نمی گذارید؟