چون مرغ سحر از غم گلزار از امیرخسرو دهلوی غزل 524
1. چون مرغ سحر از غم گلزار بنالد
از غم دل دیوانه من زار بنالد
1. چون مرغ سحر از غم گلزار بنالد
از غم دل دیوانه من زار بنالد
1. یارم چو به خنده شکر بسته گشاید
وای آنکه به سویش نظر بسته گشاید
1. جایی گذرت، ای بت چالاک، نیفتد
کز هر طرفی در جگری چاک نیفتد
1. آن را که غمی باشد و گفتن نتواند
شب تا به سحر نالد و خفتن نتواند
1. من سرو ندیدم که به بالای تو ماند
بالای تو سروی ست که گل می شکفاند
1. هر کس که تقرب ز وصال تو نجوید
واندر ره ادراک جمال تو نپوید
1. کجا بودی، بگو، ای سرو آزاد؟
که رویت دیدم و اقبال رو داد
1. ندانم تا ترا در دل چه افتاد؟
که دادی صحبت دیرینه از یاد
1. برفت آن دل که با صبر آشنا بود
چه می گویم، نمی دانم کجا بود؟
1. مرا با تو که شب بیداریی بود
ز تو نازی و از من زاریی بود
1. شکر پیش لبت شیرین نگویند
رخت را لاله و نسرین نگویند
1. سخن پیش رخش زیبا مگویید
حدیث لاله خود آنجا مگویید