202 اثر از غزلیات در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی

1 شکرین لعل تو کان نمک است گر چه شکر نه مکان نمک است

2 خود نمک از لب تو چاشنی است وین سخن هم ز زبان نمک است

3 حسن بر لعل تو خط می آورد زانکه او عامل کان نمک است

4 می گدازد لبت از بوسه زدن چه توان کرد از آن نمک است

1 نرگس مست تو خواب آلوده است لب لعل تو شراب آلوده است

2 آگه از ناله من کی گردد چشم مست تو که خواب آلوده است

3 خویی کز عارض تو باز شده ست برگ گل را به گلاب آلوده ست

4 لب تو در دل من بنشسته ست نمکی را به کباب آلوده ست

1 ای که روی تو حیات جان است دیده جایت شده جای آنست

2 ماه را از رخ چون خورشیدت در شب چاردهم نقصانست

3 سخن اندر لب تو دل ببرد دل چه باشد، سخن اندر جان است

4 بی لبت هر لب لعلی که گزم سنگ ریزه به ته دندانست

1 تیر کدامین بلاست کان به کمان تو نیست دست کدامین دل است کان به عنان تو نیست

2 وجه همه نیکوان از دل ما راجع است زانکه به خط‌هایشان هیچ نشان تو نیست

3 عشقم اگر می کشد تو مکش، ای پندگو جان من است آخر این، وای که جان تو نیست

4 بی دلیم گفت از آن صد دلش افزون زکف هر چه کشم سوی خویش، گوید، از آن تو نیست

1 درد سر دوستان آه و فغان من است کاهش جان طبیب درد نهان من است

2 چند توان دید وای بر دل مسکین جفا گیر که بیگانه شد آخر از آن من است

3 از دم سرد فراق برگ حیاتم نماند آفت این برگ ریز باد خزان من است

4 گریه که از سوز دل گرم برون می دهم قطره آبست، لیک شعله جان من است

1 عمر به پایان رسید در هوس روی دوست برگ صبوری کراست بی رخ نیکوی دوست

2 گر همه عالم شوند منکر ما، گو، شوید دور نخواهیم شد ما ز سر کوی دوست

3 قبله اسلامیان کعبه بود در جهان قبله عشاق نیست جز خم ابروی دوست

4 ای نفس صبحدم، گر نهی آنجا قدم خسته دلم را بجو در شکن موی دوست

1 هر که نگه در تو کرد بیش به بستان نرفت و آرزوی روی تو از گل و ریحان نرفت

2 تا تو نمودی جمال، نقش همه نیکوان رفت برون از دلم، نقش تو از جان نرفت

3 خصم بسی طعنه زد، دوست بسی پند داد چشم به سوی تو بود، گوش بدیشان نرفت

4 سیل ملامت رسید، کوه غم از جا ببرد صبح قیامت دمید، وین شب هجران نرفت

1 خوش بود آن بیدلی کز غم امانیش نیست مرده بود آن دلی کاه و فغانیش نیست

2 بهر خدا، ای جوان، تا بتوانی مدار حرمت پیری که میل سوی جوانیش نیست

3 کاش نبودی مرا تهمت جایی به تن کش اگر از یار امان، از غم امانیش نیست

4 سینه که بیدل بماند آه و فغانیش هست دل که ز هجران بسوخت نام و نشانیش نیست

1 نیست دلی کاندرو داغ جفای تو نیست کیست که اندر سرش باد هوای تو نیست

2 دل که ز جان خواسته ست بهر تو بیگانه وار با همه مردانگی مرد جفای تو نیست

3 خشم کنی بی گناه، بر شکنی بی سبب کوری بخت منست، ورنه خطای تو نیست

4 بر در تو هر کسی خاص شد، الا که من هیچ کسان را مگر ره به سرای تو نیست

1 در چمن جان من سرو خرامان یکی ست نرگس رعناش دو، غنچه خندان یکی ست

2 گفت به غمزه لبش، جان ده و بوسی ستان کاش دو صد جان بدی، وه که مرا جان یکی ست

3 من ز غم گلرخی ژاله فشانم چو اشک ابر درین واقعه با من گریان یکی ست

4 طرف چمن می روی طعنه زنان سرو را بیش خجالت مده، راه جوانان یکی ست

آثار امیرخسرو دهلوی

202 اثر از غزلیات در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی