لشکر کشید عشق و دلم از امیرخسرو دهلوی غزل 298
1. لشکر کشید عشق و دلم ترک جان گرفت
صبر گریز پای سر اندر جهان گرفت
1. لشکر کشید عشق و دلم ترک جان گرفت
صبر گریز پای سر اندر جهان گرفت
1. چشمت به عشوه جان دو صد ناتوان گرفت
گر عشوه اینست جان و جهان می توان گرفت
1. زلف به ظلم گر چه جهانی فرو گرفت
نتوان همه جهان به یکی تار مو گرفت
1. امشب که چشم من به ته پای او بخفت
جان رخ نهاده بر رخ زیبای او بخفت
1. آب حیات من که نم از من دریغ داشت
خاک رهش شدم، قدم از من دریغ داشت
1. زیر کله نمونه روی تو مه نداشت
کس ماه را نمونه به زیر کله نداشت
1. ای باد، ازان بهار خبر ده که تا کجاست
دزدیده زان نگار خبر ده که تا کجاست
1. آن ترک نازنین که جهانی شکار اوست
دلها اسیر سلسله مشکبار اوست
1. ماییم کافتاب غلام جمال ماست
صد عید نو در ابروی همچون هلال ماست
1. ای پیر، خاک پای تو نور سعادت است
مقراض توبه تو چو لای شهادت است
1. از لعل آتشین تو دل کان آتش است
زان لعل سوخته ست دل و جان آتش است
1. از بند زلف غمزدگان را سبب فرست
وز قند لعل دلشدگان را طرب فرست