هر که نگه در تو کرد بیش از امیرخسرو دهلوی غزل 274
1. هر که نگه در تو کرد بیش به بستان نرفت
و آرزوی روی تو از گل و ریحان نرفت
...
1. هر که نگه در تو کرد بیش به بستان نرفت
و آرزوی روی تو از گل و ریحان نرفت
...
1. خوش بود آن بیدلی کز غم امانیش نیست
مرده بود آن دلی کاه و فغانیش نیست
...
1. نیست دلی کاندرو داغ جفای تو نیست
کیست که اندر سرش باد هوای تو نیست
...
1. در چمن جان من سرو خرامان یکی ست
نرگس رعناش دو، غنچه خندان یکی ست
...
1. آنکه مزاج دلش باز ندانم که چیست
رفتن او کشتن است، باز ندانم که چیست
...
1. درد دلم را طبیب چاره ندانست
مرهم این ریش پاره پاره ندانست
...
1. چون غم هجران او نداشت نهایت
عاقبت اندوه عشق کرد سرایت
...
1. ای سر کشیده از من، سر کشم به پیشت
گر از طریق خویشی بینم از آن خویشت
...
1. چون در سخن درآمد لعل شکر مقالت
آب حیات ریزد از چشمه زلالت
...
1. چابک تر از تو در همه عالم سوار نیست
زیباتر از تو در همه عالم نگار نیست
...
1. خوش خلعتی ست جسم، ولی استوار نیست
خوش حالتی ست عمر ولی پایدار نیست
...
1. شب نیست کز تو بر سر هر کو نفیر نیست
و اندیشه تو در دل برنا و پیر نیست
...