آمد آن یاری که در دل از امیرخسرو دهلوی غزل 262
1. آمد آن یاری که در دل جای اوست
راحت جان صورت زیبای اوست
...
1. آمد آن یاری که در دل جای اوست
راحت جان صورت زیبای اوست
...
1. رنگی از حسن تو در روی گل است
وز لب لعلت خیالی در مل است
...
1. ای نسیم صبحدم، یارم کجاست
غم ز حد بگذشت، غمخوارم کجاست
...
1. چشم فتانت که دی بر رو نخفت
فتنه را بیدار کرده او نخفت
...
1. صد دل اندر زلف شب گون سوخت ست
گوییا در شب چراغ افروخته ست
...
1. ای دهانت، چشمه آب حیات
شمع رویت آفتاب کاینات
...
1. شکرین لعل تو کان نمک است
گر چه شکر نه مکان نمک است
...
1. نرگس مست تو خواب آلوده است
لب لعل تو شراب آلوده است
...
1. ای که روی تو حیات جان است
دیده جایت شده جای آنست
...
1. تیر کدامین بلاست کان به کمان تو نیست
دست کدامین دل است کان به عنان تو نیست
...
1. درد سر دوستان آه و فغان من است
کاهش جان طبیب درد نهان من است
...
1. عمر به پایان رسید در هوس روی دوست
برگ صبوری کراست بی رخ نیکوی دوست
...