بیدار شو، دلا، که جهان از امیرخسرو دهلوی غزل 286
1. بیدار شو، دلا، که جهان جای خواب نیست
ایمن درین خرابه نشستن صواب نیست
...
1. بیدار شو، دلا، که جهان جای خواب نیست
ایمن درین خرابه نشستن صواب نیست
...
1. بیرون میاز پرده که ما را شکیب نیست
اینک بلند گفتمت، از کس حجیب نیست
...
1. مست ترا به هیچ میی احتیاج نیست
رنج مرا ز هیچ طبیبی علاج نیست
...
1. ناوک زنی چو غمزه او در زمانه نیست
چون جان من خدنگ بلا را نشانه نیست
...
1. ای دل، غمین مباش که جانان رسیدنی ست
در کام تسمه چشمه حیوان رسیدنی ست
...
1. هر سو که با هزار کرشمه خرام تست
صد دل فتاده پیش به هر نیم گام تست
...
1. ای غمزه زن که تیر جفا در کمان تست
آهسته تر، که دست دلم در عنان تست
...
1. ای آرزوی دیده، دلم در هوای تست
جانم اسیر سلسله مشک ساری تست
...
1. جانا، کرشمه تو ره عقل و دین زده ست
فریاد ازان کرشمه که راهم چنین زده ست
...
1. خونخوار چشم تو که ره مرد و زن زده ست
هر شب به خوابگاه من ممتحن زده ست
...
1. تا دیده در جمال تو دیدن گرفته است
خونابه ها ز چشم چکیدن گرفته است
...
1. بنگر که اشک دامن ما چون گرفته است
کو تیغ غمزه ای که مرا خون گرفته است
...