پسرا و نازنینا، به از امیرخسرو دهلوی غزل 1941
1. پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاهی
اگر اتفاقت افتد، به فتادگان نگاهی!
...
1. پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاهی
اگر اتفاقت افتد، به فتادگان نگاهی!
...
1. به فراغ دل زمانی نظری به ماهرویی
به از آنکه چند شاهی، همه عمر های و هویی
...
1. من ترا دارم و جز لطف توام نیست کسی
در جهانم نبود غیر تو فریاد رسی
...
1. در سر افتاده ز عشق توام، ای جان، هوسی
با سگ کوی تو گفتم که برآرم نفسی
...
1. بسیار باشد، ای جان، از همچو من غمینی
نازی که می کشم من از چون تو نازنینی
...
1. آن چشم شوخ را بین هر غمزهای بلایی
وان لعل ناب بنگر هر خندهای جفایی
...
1. هر شبم کآهم به عالم دم زدی
آتش اندر خرمن عالم زدی
...
1. من ندیدم چون تو هرگز دلبری
سرکشی عاشق کش و غارتگری
...
1. آنکه مرا در دل است گر به کنار آمدی
کسی ستم روزگار بر من زار آمدی
...
1. یک ره بکن ز غمزه خونین اشارتی
کافتد ز فتنه در همه آفاق غارتی
...
1. آمد بهار و سرو بر آراست قامتی
گل بر کشید بهر طرب را علامتی
...
1. مردانه می کشد به جفایم ستمگری
تا میرم و دگر ندهم دل به دیگری
...