زلف سیه تو مشک چین است از امیرخسرو دهلوی غزل 179
1. زلف سیه تو مشک چین است
بالای تو سرو راستین است
...
1. زلف سیه تو مشک چین است
بالای تو سرو راستین است
...
1. می نوش که دور شادمانیست
خوش باش که روز کامرانیست
...
1. ای خوانده، بتان حسن شاهت
وز قلب شکستگان سپاهت
...
1. دیوانه شدم در آرزویت
ای چشم جهانیان به رویت
...
1. وقتی غباری زآستان بفرست سوی چاکرت
تا کی تهی چشم کند با دیدهام خاک درت
...
1. روز نوروزست و ساقی جام صهبا برگرفت
هر کسی با شاهد و می راه صحرا بر گرفت
...
1. شهسوارم آمد و از سینه جان را برگرفت
دولت بادی که آن سرو روان را برگرفت
...
1. هر قدم کاندر راه آن سرو خرامان برگرفت
دیده خاک راه او دامان به دامان برگرفت
...
1. روزگاری شد که دل با داغ هجران خو گرفت
از نصیحت باز کی گردد دلی کان خو گرفت
...
1. سرو به دید آن قد و رعنایی ازان بالا گرفت
در چمنها لاجرم کارش ازان بالا گرفت
...
1. باز جانا، آتش شوق تو در جان جا گرفت
خانه صبر از غمت سر تا به سر سودا گرفت
...
1. آفت دین مسلمانی جز آن عیار نیست
تشنه خون مسلمانان جز آن خونخوار نیست
...