تماشا گاه جانها شد از امیرخسرو دهلوی غزل 167
1. تماشا گاه جانها شد خیالت
تمناگاه دلها زلف و خالت
...
1. تماشا گاه جانها شد خیالت
تمناگاه دلها زلف و خالت
...
1. بیا، ای دیده شهری به سویت
جهانی گم شده در جستجویت
...
1. دریاب که جان خراب گشته ست
دل ز آتش غم کباب گشته ست
...
1. بازش هوس شکار برخواست
وز دلشدگان قرار برخاست
...
1. خط کز لب آن پسر دمیده ست
افسون است که بر شکر دمیده ست
...
1. عشق تو بلای جان بسندست
یک خنده ازان دهان بسندست
...
1. ما را دل زار مستمند است
و آویخته خم کمند است
...
1. چشمم که بر روی تو فتاده ست
بر آفت خود نظر نهاده ست
...
1. آنجاست دل من و هم آنجاست
کان کج کله بلند بالاست
...
1. زلف تو هنوز تابدار است
چشمت به کرشمه در خمار است
...
1. چشمت که میان خواب نازست
یا رب که چه شوخ و دلنوازست
...
1. یک موی ترا هزار دام است
یک روی ترا هزار نام است
...