سر در خمار، شب به کنار از امیرخسرو دهلوی غزل 1786
1. سر در خمار، شب به کنار که بوده ای؟
لبها فگار، همدم و یار که بوده ای؟
...
1. سر در خمار، شب به کنار که بوده ای؟
لبها فگار، همدم و یار که بوده ای؟
...
1. ای ده یکی ز خوبی تو مه، چگونه ای؟
وز هر دو هفته ماه یکی ده، چگونه ای؟
...
1. مشک بر اطراف مه آورده ای
توبه به زیر گنه آورده ای
...
1. ز آب ملاحت که رخ آلوده ای
وانکه نمک بر جگری سوده ای
...
1. گرچه به هر سخن دلم از تن ربودهای
با این همه بگوی، که جانم فزودهای
...
1. تو شوخ هر کجا لب خندان گشوده ای
از دل بسی گره که به دندان گشوده ای
...
1. آن دل خراب شد که تو آباد دیدهای
وان سینه غم گرفت که تو شاد دیدهای
...
1. تو با آن رو بگو مه را، چه باشی؟
تو با آن رخ بگو شه را، چه باشی؟
...
1. چه بد کردیم کز ما برشکستی؟
ز غم بر جان ما نشتر شکستی
...
1. چون می نرسد دست به پایی که تو داری
کم زانکه شوم خاک سرایی که تو داری
...
1. رخساره مکن راست به جایی که تو باشی
ور راست کنی، طرفه بالایی که تو باشی
...
1. مست آمده ای باز به مهمان که بودی؟
دانم شکری در شکرستان که بودی؟
...