خسروا گر عاشقی جام از امیرخسرو دهلوی غزل 1739
1. خسروا گر عاشقی جام بلا پیش نه
داغ عقوبت بیار بر جگر رویش نه
...
1. خسروا گر عاشقی جام بلا پیش نه
داغ عقوبت بیار بر جگر رویش نه
...
1. از لب او، ای خیال، نقل لب ما مده
مرغ خسک خواره را پسته و خرما مده
...
1. ای از گل تو ما را در دیده خار مانده
وز نوک غمزه تو جانم فگار مانده
...
1. مهر تو در دل من مانند جان نشسته
همچون منت به هر سو صد ناتوان نشسته
...
1. ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده
من در میانه پیری دین را به باد داده
...
1. از بس که ریخت چشمم بهر تو خون تیره
کم ماند بهر گریه در چشم من ذخیره
...
1. روزی به لاغ گفتم کت نسبتی ست با مه
من بد لست حیا من شدة الندامه
...
1. شمع فلک برآید با آتشین زبانه
ساقی نامسلمان درده می مغانه
...
1. من بهر تو به دیده و دل خانه ساخته
از من تو خویش را ز چه بیگانه ساخته
...
1. ای عشقت آتشی به همه شهر درزده
و آن آتش از درونه من شعله بر زده
...
1. بیا شبی بر من سرخوش از شراب شده
که بهر نقل تو دارم دلی کباب شده
...
1. رسید وقت که هر روز بامداد پگه
خوریم باده و بر روی گل کنیم نگه
...