ای جان، چو سخن گویم از امیرخسرو دهلوی غزل 1703
1. ای جان، چو سخن گویم مستانه و رندانه
سرمستم و لایعقل زان نرگس مستانه
...
1. ای جان، چو سخن گویم مستانه و رندانه
سرمستم و لایعقل زان نرگس مستانه
...
1. ای رفته و ترک من بدنام گرفته
وز دست وفای دگران جام گرفته
...
1. دلی دارم ز هجران پاره پاره
جگر هم گشته پنهان پاره پاره
...
1. دلم در عشق جانان گشته پاره
دل است آن شوخ را یا سنگ خاره
...
1. نسیم زلف بر دست صبا ده
مرا خون، غیر را مشک ختا ده
...
1. چو بنمایی رخ گلنار گونه
گل اندر خار غلتد خار گونه
...
1. گشادم دیده روی تو ناگه
به جانم در شدی ناکرده آگه
...
1. تا دل ز توام به غم نشسته
جان در گذر عدم نشسته
...
1. در خون منم، ای صنم، نشسته
وز عشق تو در الم نشسته
...
1. ای در دل من مقیم گشته
دل بی تو اسیر بیم گشته
...
1. ای در دل من چو جان نشسته
در سینه درون نهان نشسته
...
1. ای آرزوی دل شکسته
ما در دل تو شکسته بسته
...