ز زلف تو کمر فتنه بر از امیرخسرو دهلوی غزل 1596
1. ز زلف تو کمر فتنه بر میان بستن
ز من به یک سر مویت همه جهان بستن
...
1. ز زلف تو کمر فتنه بر میان بستن
ز من به یک سر مویت همه جهان بستن
...
1. دلم که سوخت ز عشقش چراغ جان من است آن
غبار کز تو رسد نور دیدگان من است آن
...
1. بیار ساقی و جام شراب در گردان
خراب کرده خود را خراب تر گردان
...
1. دریغ صحبت دیرینه وفاداران
خوش آن نشاط و تنعم که بود با یاران
...
1. آخر نگاهی بر حال ما کن
درد دلم را روزی دوا کن
...
1. سبزه همان و گل و صحرا همان
باغ همان، سایه همان، جا همان
...
1. روی ترش کرده به یاران مبین
سرکه فروشی مکن، ای انگبین
...
1. ای سمن نامه وفا بستان
نسخه زان روی دلربا بستان
...
1. عالم از جام لب خراب مکن
تهمت اندر سر شراب مکن
...
1. گواه جبین است بر درد من
سرشک روان بر رخ زرد من
...
1. دل شکیبا نمی توان کردن
و آشکارا نمی توان کردن
...
1. من خسته را ز آن خود کن، ببین
یک امروز مهمان خود کن، ببین
...