تنگ نبات چون بود، از امیرخسرو دهلوی غزل 1548
1. تنگ نبات چون بود، لب بگشا که هم چنین
آب حیات چون رود، خیز و بیا که همچنین
...
1. تنگ نبات چون بود، لب بگشا که هم چنین
آب حیات چون رود، خیز و بیا که همچنین
...
1. رفتی و شد بی تو جانم زار، باز آی و ببین
سینه ای دارم ز هجر افگار، باز آی و ببین
...
1. آخر، ای خود بین من، روزی به غمخواری ببین
از گرفتاری بپرس و در گرفتاری ببین
...
1. آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببین
وان شراب آلوده لبهای چو قند او ببین
...
1. صبح دولت می دمد یا خود رخ جانانست این
بوی گل می آید این یا بوی آن بستانست این
...
1. ای به کویت هر سحرگه جای تنها ماندگان
رحمتی بر چشم خون پالای تنها ماندگان
...
1. باش تا مشکت ز برگ یاسمین آید برون
بینی از تن چند جان نازنین آید برون
...
1. دوش سرمست آن نگار نازنین آمد برون
همچو طاووسی که از خلد برین آمد برون
...
1. نام گل بردن به پیشت بر زبان آید گران
دم زدن بی یاد رویت از دهان آید گران
...
1. عافیت را در همه عالم نمی یابم نشان
گر چه می گردم به عالم هم نمی یابم نشان
...
1. آن که فصل گل همی گویند، اینک آمد آن
گل گریبان می درد از خجلت نسرین خزان
...
1. جان من از بیدلان، آخر گهی یادی بکن
ور به انصافی نمی ارزیم، بیدادی مکن
...