نه بی یادت برآید یک از امیرخسرو دهلوی غزل 1525
1. نه بی یادت برآید یک دم از من
نه بی رویت جدا گردد غم از من
...
1. نه بی یادت برآید یک دم از من
نه بی رویت جدا گردد غم از من
...
1. روزی که به عالم است شب دان
پرسیدن گرم را ز تب دان
...
1. از همچو تویی برید نتوان
بر تو دگری گزید نتوان
...
1. ای میر همه شکر فروشان
توبه شکن صلاح کوشان
...
1. زین خوش پسران و شکل ایشان
بیگانه شدم ز جمله خویشان
...
1. ای آرزوی امیدواران
ای مرهم درد دل فگاران
...
1. سر مست رود چو در گلستان
پامال کند جمال بستان
...
1. تا از بر تو جدا شدم من
یارب که غمت چه کرد با من
...
1. جانا، گذری به بوستان کن
باده خور و رخ چو ارغوان کن
...
1. یک دم فراموشم نه ای، گر چه نیاری یاد من
انصاف حسنت می دهم با آنکه ندهی داد من
...
1. سودای خوبان کم نشد، زین جان غم فرسود من
هستی همه کردم زیان، این بود زیشان سود من
...