ماهی گذشت و شب نخفت از امیرخسرو دهلوی غزل 1536
1. ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بیدار من
یادی نکرد از دوستان یار فرامش کار من
...
1. ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بیدار من
یادی نکرد از دوستان یار فرامش کار من
...
1. ماه هلال ابروی من عقل مرا شیدا مکن
غمزه زنان زین سو میا، آهنگ جان ما مکن
...
1. مانا که بگشاید دلم، بندی ز گیسو باز کن
گم گشتگان عشق را پنهان یکی آواز کن
...
1. هر مجلسی و ساقیی، من در خمار خویشتن
هر بیدلی آمد به خود، من بر قرار خویشتن
...
1. خونی ز چشمم می رود، در انتظار کیست این؟
تیری به جانم می نهد، از خارخار کیست این؟
...
1. آمد بهار، ای یار من، بشکفت گلها در چمن
شد در نوا هر بلبلی بر شاخ سرو و نارون
...
1. بالای تست این پیش من یا سرو بستا نیست این
چشم من است این پیش تو یا ابر نیسانیست این
...
1. ز اندازه بگذشت آرزو، طاقت ندارم بیش از این
دیدم که هجران چون بود، دیگر نیارم بیش از این
...
1. خواهی دلا، فردوس جان، رخسار جانان را ببین
ور بایدت سرو روان، آن میر خوبان را ببین
...
1. خواب ز چشم من بشد، چشم تو بست خواب من
تاب نمانده در تنم، زلف تو برد تاب من
...
1. آفت زهد و توبه شد ترک شرابخوار من
یار گر اوست، کی شود توبه و زهد یار من؟
...
1. گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان من
سوی تو می کشد هنوز این دل ناتوان من
...