عمرم گذشت و روی تو از امیرخسرو دهلوی غزل 1405
1. عمرم گذشت و روی تو دیدن نیافتم
طاقت رسید و با تو رسیدن نیافتم
1. عمرم گذشت و روی تو دیدن نیافتم
طاقت رسید و با تو رسیدن نیافتم
1. هرگز ز دور چرخ وفایی نیافتم
وز گلشن مراد صفایی نیافتم
1. شب تا به روز خون جگر نوش کرده ام
خوش عشرتی ست این که شب دوش کرده ام
1. اول به سینه بهر غمت جای کرده ام
وآنگاه دلبری چو تو خود رای کرده ام
1. هر شب فتاده بر در تو خاک در خورم
یک شب مگر ز بام تو سنگی دگر خورم
1. تلخاب حسرت است هر آبی که من خورم
خونابه دل است شرابی که من خورم
1. امشب من آن نیم که فغان را فرو برم
طوفان کنم ز دیده، جهان را فرو برم
1. هر شب به دل تصور نازش فرو برم
با خون دل فسانه رازش فرو برم
1. فریاد از این جفا که من از یار می کشم
اندک همی شمارم و بسیار می کشم
1. چون ناله بهر دیدنت از ناز برکشم
خواهم که این دو دیده غماز برکشم
1. نی پای آن که از سر کویت سفر کنم
نی دست آنکه دست به زلف تو در کنم
1. هر روز دیده بر ره یاد صبا نهم
بر دیدگان خاک درش توتیا نهم