شب من سیه شد از غم، از امیرخسرو دهلوی غزل 1346
1. شب من سیه شد از غم، مه من کجات جویم؟
به شب دراز هجران مگر از خدات جویم؟
1. شب من سیه شد از غم، مه من کجات جویم؟
به شب دراز هجران مگر از خدات جویم؟
1. ز تو نعمت است و راحت لب شکرین و رو هم
به من آفت است و فتنه دل پر بلا و خو هم
1. نفسی برون ندادم که حدیث دل نگفتم
سخنی نگفتم از تو که ز دیده در نسفتم
1. وقت آنست که ما رو به خرابان نهیم
چند بر زرق و ریا نام مناجات نهیم
1. عهدها را گه آن شد که ز سر تازه کنیم
مهرها را به دل خسته اثر تازه کنیم
1. ما به کوی تو سگانیم و به راه تو خسیم
این که پیش تو پس است، از همه رو نیز پسیم
1. فرخ آن روز که دیده بر رخت باز کنم
تو مرا جانب خود خوانی و من ناز کنم
1. ای خوش آن دم که سخنهای تو در گوش کنم
چاشنی کرده از آن لب به سخن گوش کنم
1. پیش روی تو حدیث مه و جوزا نکنم
ور کنم نیز یقین دان که به عمدا نکنم
1. من اگر بر در تو هر شبی افغان نکنم
خویش را شهره و بدنام بدینسان نکنم
1. بی تو جان رفت و به تن باز نیاید، چه کنم؟
وز دلم پوشش این راز نیاید، چه کنم؟
1. التفاتی به من آن ماه ندارد، چه کنم؟
این چنین ملتفتم می نگذارد، چه کنم؟