شبی در کوی آن مه روی از امیرخسرو دهلوی غزل 1286
1. شبی در کوی آن مه روی رفتم
سر و پاگم چو آب جوی رفتم
1. شبی در کوی آن مه روی رفتم
سر و پاگم چو آب جوی رفتم
1. به دست باد، کان سو جان فرستم
مرا بویی ست آخر آن فرستم
1. پری رویی که من حیران اویم
به جان آمد دل از هجران اویم
1. دل بی عشق را من دل نگویم
تن بی سوز را جز گل نگویم
1. ز عشقت بیقرارم، با که گویم؟
ز هجرت خوار و زارم، با که گویم؟
1. نهانی چند سوی یار بینم
نهان دارم غم و آزار بینم
1. منت هر شب که گرد کوی گردم
ز بهر آن رخ دلجوی گردم
1. ز تو صد فتنه بر جان پیش دیدم
چنین باشد چو گفت دل شنیدم
1. لبالب کن قدح ساقی که مستم
به می ده جملگی اسباب هستم
1. بیا، جانا، که جانت را بمیرم
وگر میرم به جان منت پذیرم
1. نمی داند مه نامهربانم
که دور از روی خویش بر چه سانم؟
1. امشب سوی دوست راه گیریم
می بر رخ همچو ماه گیریم