ترک من رفتم ز کویت از امیرخسرو دهلوی غزل 1227
1. ترک من رفتم ز کویت گر ز من گشتی ملول
خیر بادت میکنم یک سجده فردا قبول
1. ترک من رفتم ز کویت گر ز من گشتی ملول
خیر بادت میکنم یک سجده فردا قبول
1. میرود یار و مرا آزار میماند به دل
وایِ مسکینی کِش آن رفتار میماند به دل
1. من مسکین چه کنم، پیش که گویم غم دل؟
که ز عشق تو به جز غصه ندارم حاصل
1. رسته بودم مه من چندگه از زاری دل
از نمکدان تو شد تازه جگر خواری دل
1. ای فرق تا به پای همه آرزوی دل
آب حیات رانده خیالت به جوی دل
1. من نخواهم برد جان از دست دل
ای مسلمانان، فغان از دست دل
1. مده پندم که من در سینه سودایی دگر دارم
زبان با خلق در گفت است و دل جایی دگر دارم
1. همی خواهم ترا بینم، نظر سویی که من دارم
به خوبان دیدنم خو شد، عجب خویی که من دارم
1. من این آه جگر سوز از دل پیمان شکن دارم
چرا از دیگری نالم که درد از خویشتن دارم
1. برون آ اندکی، جانا که بسیار آرزو دارم
وداع عمر نزدیک است و دیدار آرزو دارم
1. به یاد دیدن روی تو گلزار آرزو دارم
چه جای گل کز این سودا به دل خار آرزو دارم
1. من آن خاکم که در راه وفا رو بر زمین دارم
ز سودای بتان داغ غلامی بر جبین دارم